معنی جریحه
فارسی به انگلیسی
Wound
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
جراحت، جرح، خستگی، زخم
فرهنگ فارسی هوشیار
فگارش (اسم) جراحت خستگی زخم.
جریحه د ار
(صفت) آنکه زخم برداشته مجروح خسته: ((قلبش را جریحه دار کرد. ))
جریحه دار
زخمی، مجروح
معادل ابجد
226