معنی جریده

فرهنگ معین

جریده

دفتر، روزنامه، عده ای سوار بدون پیاده، مجازاً س بکبار، مجرّد. [خوانش: (جَ دِ) [ع. جریده] (اِ.)]

فرهنگ عمید

جریده

[جمع: جراید] روزنامه، مجله،
[جمع: جراید] [قدیمی] کتاب، صحیفه، دفتر،
[قدیمی] دفتر ثبت مسائل مالی لشکر و حکومت: عرض با جریده به نزدیک شاه / بیامد، بیاورد بی‌مر سپاه (فردوسی: ۷/۴۹۱)،
(صفت) [قدیمی] ویژگی شخص یا لشکر جنگی، کارکشته، و دلیر،
(صفت) [قدیمی] یکه‌وتنها: جریده یکی قاصد تیزگام / فرستاد و دادش به هندو پیام (نظامی۵: ۹۲۰)،
(قید) [قدیمی] به‌تنهایی،
(قید) [قدیمی] با آمادگی،

حل جدول

جریده

روزنامه

مترادف و متضاد زبان فارسی

جریده

روزنامه، مجله، نامه، نشریه، دفتر، تنها، مجرد، منفرد

فارسی به انگلیسی

جریده‌

Newspaper

فرهنگ فارسی هوشیار

جریده

شاخه بی برگ، و بمعنی صحیفه، روزنامه

واژه پیشنهادی

جریده

روزنامه

معادل ابجد

جریده

222

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری