معنی جزر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
=هویج
پایین رفتن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ ماه یا خورشید،
* جزرومد: پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
غیض، کش،
(متضاد) مد، واکش
فارسی به انگلیسی
Ebb Tide, Low Tide
فارسی به عربی
جزر
فرهنگ گیاهان
هویج، کاجر
عربی به فارسی
هویج , زردک , زردک مانند , موی قرمز , جزر , فروکش , فرونشینی , زوال , فروکش کردن , افول کردن , ریشه , بن , اصل , اصول , بنیاد , بنیان , پایه , اساس , سرچشمه , زمینه , ریشه کن کردن , داد زدن , غریدن , از عددی ریشه گرفتن , ریشه دار کردن
گویش مازندرانی
شکنجه – محرف زجر رنج و عذاب
فرهنگ فارسی هوشیار
سر بریدن حیوان پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب
فرهنگ فارسی آزاد
جَزْر، (جَزَرَ-یَجْزُرُ) ذِبح کردن- قطع کردن (نَخْل)، کم شدن (آب)، پس رفتن (دریا)،
جَزْر، پائین رفتن آب دریا، زمینی که در ساحل به موقع جزر نمایان می گردد، حیوانِ حلال برای ذِبح،
معادل ابجد
210