معنی جفا
فرهنگ معین
آزردن، بی مهری کردن، بی وفایی کردن. [خوانش: (جَ) [ع. جفاء] (مص م.)]
فرهنگ عمید
جور، ستم،
(اسم) [قدیمی، مجاز] ناسزا،
هر چیزی که نفع و فایده نداشته باشد، بیهوده،
باطل،
خاروخاشاک،
کف آب،
غش: بهر آن است این ریاضت واین جفا / تا برآرد کوره از نقره جفا (مولوی: ۴۴)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزار، اذیت، بیوفایی، بیمهری، تطاول، جور، ستم، ظلم، غدر، نامهربانی،
(متضاد) مهر
فارسی به عربی
سوء السلوک
فرهنگ فارسی هوشیار
بی مهری، بی وفائی
معادل ابجد
84