معنی جق نشناس
حل جدول
نمک نشناس
لغت نامه دهخدا
نشناس. [ن َ ش َ / ن َ] (نف مرکب) ناشناسنده. نشناسنده. || منکر. انکارکننده. در کلمات مرکب: حق نشناس، خدانشناس، نمک نشناس. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود. || (ن مف مرکب) ناشناس. غیرمعروف. نشناس.
- به نشناس، متنکراً. (یادداشت مؤلف).
وقت نشناس
وقت نشناس. [وَ ن َ] (نف مرکب) وقت نشناسنده. وقت ناشناس. رجوع به وقت ناشناس شود.
خویش نشناس
خویش نشناس. [خوی / خی ن َ] (نف مرکب) خویشتن ناشناس. آنکه خود را نشناسد. آنکه حد خود نداند. خودناشناس. آنکه پا از گلیم خود فراتر نهد. آنکه از حد خود تجاوز کند:
خروشید گرسیوز آنگه بدرد
که ای خویش نشناس ناپاک مرد.
فردوسی.
|| متکبر. خودپسند.
نمک نشناس
نمک نشناس. [ن َ م َ ن َ] (نف مرکب) نمک ناشناس. ناسپاس. بی وفا.
بازار جق
بازار جق. [] (اِخ) (ناحیه...) نام ناحیه ای است در ولایت خداوندگار و مرکب از 21 پارچه قریه، مردمش مسلمان اند. جنگلها ومرعاهای بسیاری دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
بازار جق. [] (اِخ) نام قصبه ٔ مرکزی ناحیه ای است در سنجاق ارطغرل از ولایت خداوندگار و بقضای مرکز لوائی بیله جک ملحق شده و در14 هزارگزی جنوب غربی بیله جک و 88 هزارگزی جنوب شرقی بروسه، بر جاده ای بزرگ که بسوی کوتاهیه و قونیه میرود قرار دارد. جامع و مدرسه ٔ معمور قره مصطفی پاشادر میان این شهر است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
مشگین جق
مشگین جق. [م ِ ج ِ](اِخ) دهی از دهستان آتش بیک است که در بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع است و 678 تن سکنه دارد.(از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
ایلان جق
ایلان جق. [ج ُ] (اِخ) دهی است از دهستان قره باشلو بخش چاپشلوشهرستان دره گز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قلعه جق
قلعه جق. [ق َ ع َ ج ُ] (اِخ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش زراب شهرستان سنندج، واقع در 44هزارگزی خاور زراب و راه اتومبیل رو سنندج به مریوان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنه ٔ آن 120تن است. آب آن از رودخانه ٔ شیخان و محصول آن غلات، لبنیات، توتون، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
فرهنگ فارسی هوشیار
گویش مازندرانی
مرضی است که شخص مبتلا به آن هرچه غذا خورد سیر نشود – سیری...
لفظی که جهت تحقیر افراد به کار رفته و صدایشان را به سگ تشبیه...
معادل ابجد
564