معنی جلا

فارسی به ترکی

ترکی به فارسی

جلا

جلا، صیقل

فرهنگ فارسی هوشیار

جلا

(مصدر) روشن کردن افروختن، زدودن صیقل دادن، (مصدر) آواره شدن جلا ء وطن. ‎-4 (اسم) آوارگی.


جلا ء

چشمیزک سرمه ‎ مالیتاری پرداز زیر کوه آهنین صیقل منت نرو ء ‎- خانه ی آیینه ی دل را به می پرداز کن (صائب)، کار روشن، فراروی دیدین (کوچ)، اوزش بیرون رفتن از سرزمین گشوده (مصدر) روشن کردن افروختن، زدودن صیقل دادن، (مصدر) آواره شدن جلا ء وطن. ‎-4 (اسم) آوارگی. (اسم) سرمه کحل.

فرهنگ معین

جلا

واضح و روشن کردن، صیقل دادن. [خوانش: (جَ) [ع. جلاء] (مص م.)]

(جَ) [ع.] (مص ل.) کوچ کردن، از وطن دور شدن، آوارگی.

فرهنگ عمید

جلا

تابش، درخشش،
(اسم) هر نوع مادۀ روغنی که اشیا و به‌ویژه فلزات را با آن درخشان می‌کنند،
[قدیمی، مجاز] روشنی چشم،
[قدیمی] دور شدن و کوچ ‌کردن از وطن،
(اسم) [قدیمی] چیزی که موجب روشنی چشم می‌شود،

حل جدول

جلا

صیقل دادن

مترادف و متضاد زبان فارسی

جلا

برق، تلالو، درخشش، درخشندگی، صیقل، پرداخت، آب‌وتاب، رونق، آوارگی

فارسی به انگلیسی

جلا

Burnish, Glaze, Gloss, Lacquer, Luster, Patina, Polish, Shine, Shininess, Varnish, Water

فارسی به عربی

جلا

اصفر داکن، بریق، ثقل، حریر، صبغ، لمعان، یابان


جلا دادن

بریق، ثقل، سطح، صبغ، یابان


جلا دار

لماع

فارسی به آلمانی

جلا

Nipon, Polieren, Politur (f), Polnisch, Putzen, Sateen, Satin (m), Schliff (m), Strahlung [noun]

لغت نامه دهخدا

ابن جلا

ابن جلا. [اِ ن ُ ج َ] (اِخ) ابن جلای مرسی. نام طبیبی مشهور در خدمت منصور. (لکلرک).

ابن جلا. [اِ ن ُ ج َ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) شناخته ٔ هر کس. (مهذب الاسماء). شناخته. || سید. رئیس. سر. سرور.

معادل ابجد

جلا

34

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری