معنی جلوه کردن

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

جلوه کردن

گرازیدن پرویزیدن شکوهیدن (مصدر) خوش آراستن نیک نمودن: ((بچشم ماجلوه کرد. ))، دلبری کردن کرشمه نمودن.


جلوه

ظاهر ساختن، نمایش دادن

حل جدول

جلوه کردن

تجلی


جلوه

افکت

نمود

نام های ایرانی

جلوه

دخترانه، حالت دلپذیر در چیزی یا کسی، زیبایی، نمایان شدن، آشکار کردن

فرهنگ عمید

جلوه

آشکار کردن، ظاهر ساختن،
نمایش دادن،
نمودن خود را به کسی،
زیبایی، جاذبه،
(تصوف) تابش انوار الهی بر دل عارف که او را واله و شیدا سازد، تجلی،


جلوه کنان

آشکار، نمایان، و درخشان، در حال جلوه کردن،

فرهنگ معین

جلوه

خود را نشان دادن، آشکار ساختن، تابش انوار الهی بر قلب عارف. [خوانش: (جِ وِ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جلوه

نمود

مترادف و متضاد زبان فارسی

جلوه

حضور، ظهور، خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود، تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه، آراستن

فارسی به عربی

جلوه

ازدهار، استعراض، بصر، شجاعه، عرض، لمعان، مباهاه


بزرگ جلوه کردن

منوال

فارسی به آلمانی

جلوه

Ausstellen, Betätigen, Parade (f), Prunk (m), Schau (f), Vorführen, Vorführung (f)

لغت نامه دهخدا

حسن جلوه

حسن جلوه. [ح َ س َن ِ ج ِ وَ] (اِخ) (ابوالَ...) رجوع به جلوه شود.

معادل ابجد

جلوه کردن

318

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری