معنی جمجمه

فرهنگ معین

جمجمه

(جُ جُ مِ) [ع. جمجمه] (اِ.) کاسه سر.

فرهنگ عمید

جمجمه

سخن گفتن به‌طور مبهم،
[مجاز] صدای پای اسبان،

(زیست‌شناسی) محفظۀ سر مهره‌داران که در انسان از هشت تکه استخوان متصل‌به‌هم تشکیل شده و مغز سر در آن جا دارد،
[قدیمی] چاهی که در شوره‌زار کنده شود،

حل جدول

جمجمه

محافظ مغز

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جمجمه

استخوان سر

فارسی به انگلیسی

جمجمه‌

Brainpan, Skull

فارسی به ترکی

جمجمه‬

kafatası

فارسی به عربی

جمجمه

جمجمه، مغلاه

گویش مازندرانی

جمجمه

چشمه ی پر از آب، غلغل کننده، سینه ریز، چشمه ای در حوالی...

فرهنگ فارسی هوشیار

جمجمه

کاسه سر یا استخوانی که در آن دماغ است، نوعی از پیمانه

معادل ابجد

جمجمه

91

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری