معنی جمع مکسر جید

حل جدول

فرهنگ فارسی آزاد

جمع مکسر

جمع مُکَسَّر، نوعی جمع کلمه است که در آن نظم حروف مفرد همان کلمه تغییر می کند مثل امثال که جمع‌مثل است،

فرهنگ عمید

مکسر

جمع * جمعِ مکسر

لغت نامه دهخدا

مکسر

مکسر. [م ُ ک َس ْ س َ](ع ص) شکسته.(ناظم الاطباء). درهم مکسر؛ درمی شکسته.(مهذب الاسماء). || جمعی که بنای واحدش متغیر گردد.(ناظم الاطباء). جمع مکسر را قاعده ٔ خاصی نیست و بناء واحد آن بر هم می خورد چنانکه جمع رجل و اسد، رجال و اُسد گردد. || رودباری که کسورش روان باشد.(منتهی الارب)(آنندراج)(از اقرب الموارد).رودباری که شعبه های آن روان باشد.(ناظم الاطباء). || مربع: ارشی اندر ارشی یک ارش مکسر باشد.(التفهیم). و رجوع به تکسیر و کسر شود.

مکسر. [م َ س ِ](ع اِ) جای شکستن.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). جای شکستن از هر چیزی.(از اقرب الموارد). || جای آگاهی و آزمایش چیزی.(منتهی الارب)(آنندراج)(از اقرب الموارد). جای آگاهی و خبرت و آزمایش چیزی.(ناظم الاطباء).
- رجل صلب المکسر، مرد پایدار در شدت.(از ذیل اقرب الموارد).
- عود صلب المکسر، چوب نیکو و سخت.(منتهی الارب). چوبی که نیکویی آن را از شکستن معلوم کنند.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).
- فلان طیب المکسر، فلان ستوده است در وقت آزمایش.(ناظم الاطباء)(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد).
|| نژاد و بیخ.(منتهی الارب). نژاد و اصل و بیخ.(منتهی الارب). ج، مکاسر.(ناظم الاطباء). اصل.(اقرب الموارد).
- مکسر الشجره، بیخ درخت جایی که شاخه های آن شکسته شود.(از اقرب الموارد).

مکسر.[م ُ ک َس ْ س ِ](ع ص) بسیار شکننده.(آنندراج)(از منتهی الارب). آن که می شکند چیزی را.(ناظم الاطباء). و رجوع به تکسیر شود. || آن که می شکند و شکست می دهد دشمن را.(ناظم الاطباء). || یکی از پانزده درد که صاحبان نامند و صاحب نصاب الصبیان آن را کاسر نامیده است شاید به اختیار یا برای ضرورت شعری و ابوعلی در قانون در «اصناف الاوجاع لها اسماء» گوید: «وسبب الوجع المکسر ماده او ریح تتوسط مابین العظم او الغشاء المجلل له او برد فقبض ذلک الغشاه بقوه». و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: کاسر دردی است که صاحب آن پندارد که عضو دردناک شکسته می شود. و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: المی است که گوید آن موضع را می شکنند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

مکسر

جای شکستن، جای آزمایش چیزی، جمع مکاسر. [خوانش: (مَ س) [ع.] (اِ.)]

(مُ کَ سَّ) [ع.] (اِمف.) شکسته شده، درهم شکسته.

(مُ کَ سِّ) [ع.] (اِمف.) شکننده.


جید

(جَ یِّ) [ع.] (ص.) نیکو، نیک. ج. جیاد.

عربی به فارسی

جید

خوب , نیکو , نیک , پسندیده , خوش , مهربان , سودمند , مفید , شایسته , قابل , پاک , معتبر , صحیح , ممتاز , ارجمند , کامیابی , خیر , سود , مال التجاره , مال منقول , محموله

فرهنگ فارسی هوشیار

مکسر

شکسته شده

معادل ابجد

جمع مکسر جید

450

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری