معنی جنباندن
فرهنگ معین
(جُ دَ) (مص م.) حرکت دادن، تکان دادن.
فرهنگ عمید
تکان دادن،
چیزی را در جای خودش حرکت دادن،
حل جدول
تکاندن
فارسی به انگلیسی
Whisk, Brandish, Jiggle, Move, Rock, Shake, Toss, Wave, Wiggle
فارسی به عربی
صخره، مهرج، هزه
فرهنگ فارسی هوشیار
تکان دادن، به حرکت در آوردن
فارسی به آلمانی
Fels (m), Felsen (m), Schaukeln, Stein (m), Wiegen, Schu.tteln, Wackeln, Wedeln, Wackeln, Wedeln
معادل ابجد
160