معنی جنبنده
فرهنگ معین
(جُ بَ دِ) (ص فا.) متحرک.
فرهنگ عمید
موجود زنده،
حل جدول
نوان
مترادف و متضاد زبان فارسی
متحرک، جاندار، دابه،
(متضاد) جماد
فارسی به انگلیسی
Mover, Moving, Wiggler, Wiggly
فرهنگ فارسی هوشیار
-1 (اسم) متحرک، (اسم) شپش: (پوستینی داشتیم جنبنده بسیار درآن افتاده بود. ) (عطار تذکره الاولیا ء ج 1 ص 84)
معادل ابجد
114