معنی جنبیدن

فرهنگ عمید

جنبیدن

تکان خوردن، به حرکت آمدن، حرکت کردن،
به لرزه درآمدن،

حل جدول

جنبیدن

اهتزاز

احتزاز


صفرا جنبیدن

مثل خشمگین شدن

کنایه از خشمگین شدن


جنبیدن هوا

باد

فارسی به انگلیسی

جنبیدن‌

Move, Rock, Toss, Wiggle, Wigwag

فارسی به ترکی

جنبیدن‬

kımıldamak

فارسی به عربی

جنبیدن

تذبذب، مهرج

فرهنگ فارسی هوشیار

جنبیدن

تکان خوردن


صفرا جنبیدن

به جوش آمدن خون خشمگین شدن (مصدر) خشگین شدن در غضب آمدن.

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

جنبیدن

حرکت کردن، لرزیدن. [خوانش: (جُ دَ) (مص ل.)]


صفرا جنبیدن

(~. جُ دَ) [ع - فا.] (مص ل.) خشمگین شدن.

فارسی به آلمانی

جنبیدن

Schu.tteln, Schwanken, Schwankern, Vibrieren [verb], Wackeln, Wedeln

لغت نامه دهخدا

صفرا جنبیدن

صفرا جنبیدن. [ص َ جُم ْ دَ] (مص مرکب) خشمگین شدن. به غضب آمدن: بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 181). رجوع به صفرا شود.

معادل ابجد

جنبیدن

119

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری