معنی جنس
فارسی به انگلیسی
Breed, Commodity, Goods, Line, Material, Merchandise, Rate, Sex, Ware
فارسی به عربی
تابع، جنس، جیل، سلعه، صنف، قوه الشخصیه، ماده، نوع
گویش مازندرانی
خسیس – بخیل
فارسی به ایتالیایی
عربی به فارسی
جنس , تذکیر و تانیث , قسم , نوع , مسابقه , گردش , دور , دوران , مسیر , دویدن , مسابقه دادن , بسرعت رفتن , نژاد , نسل , تبار , طایفه , قوم , طبقه , جنس (مذکر یا مونث) , تذکیر وتانیث , احساسات جنسی , روابط جنسی , جنسی , سکس , سکسی کردن , جنسیت , تمایلا ت جنسی
فرهنگ عمید
[جمع: اجناس] کالا، متاع،
ماهیت یا کیفیت بنیادی،
گروهی با ویژگیهای مشترک،
(زیستشناسی) از واحدهای ردهبندی جانوران و گیاهان، شامل چند گونه و بخشی از یک تیره،
[جمع: اجناس] (منطق) هر کلیای که شامل انواع متعدد باشد، مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است،
[قدیمی] نژاد، نسل،
[قدیمی] نوع،
فرهنگ فارسی هوشیار
آنچه که شامل انواع متعدده باشد مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است و شامل انواع باشد و نوع شامل اصناف و صنف شامل افراد، بمعنی کالا و متاع هم میگویند منجمد شدن آب منجمد شدن آب
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
کالا، ژاد، گینه
مترادف و متضاد زبان فارسی
کالا، مالالتجاره، متاع، تیره، سلسله، طایفه، قسم، نوع، سرشت، صنف، قبیل
ترکی به فارسی
نوع، گونه
فارسی به آلمانی
Abstempeln, Briefmarke (f), Gepräge (f), Prägen, Stampfen, Geschlecht [noun]
فرهنگ معین
صنف، دسته، کالا، در منطق، هر آن چه که انواع زیادی را شامل شود، مانند حیوان، که شامل انسان و دیگر جانوران است. [خوانش: (جِ) [ع.] (اِ.)]
کلمات بیگانه به فارسی
کالا
معادل ابجد
113