معنی جنس بخشى از سنگ هاى زمین

لغت نامه دهخدا

زمین سنگ

زمین سنگ. [زَ س َ] (اِخ) دهی از دهستان شمیل است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است و 338 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فارسی به عربی

جنس

تابع، جنس، جیل، سلعه، صنف، قوه الشخصیه، ماده، نوع

عربی به فارسی

جنس

جنس , تذکیر و تانیث , قسم , نوع , مسابقه , گردش , دور , دوران , مسیر , دویدن , مسابقه دادن , بسرعت رفتن , نژاد , نسل , تبار , طایفه , قوم , طبقه , جنس (مذکر یا مونث) , تذکیر وتانیث , احساسات جنسی , روابط جنسی , جنسی , سکس , سکسی کردن , جنسیت , تمایلا ت جنسی

فرهنگ عمید

جنس

[جمع: اجناس] کالا، متاع،
ماهیت یا کیفیت بنیادی،
گروهی با ویژگی‌های مشترک،
(زیست‌شناسی) از واحدهای رده‌بندی جانوران و گیاهان، شامل چند گونه و بخشی از یک تیره،
[جمع: اجناس] (منطق) هر کلی‌ای که شامل انواع متعدد باشد، مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است،
[قدیمی] نژاد، نسل،
[قدیمی] نوع،

فرهنگ فارسی هوشیار

جنس

آنچه که شامل انواع متعدده باشد مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است و شامل انواع باشد و نوع شامل اصناف و صنف شامل افراد، بمعنی کالا و متاع هم میگویند منجمد شدن آب منجمد شدن آب

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جنس

کالا، ژاد، گینه

مترادف و متضاد زبان فارسی

جنس

کالا، مال‌التجاره، متاع، تیره، سلسله، طایفه، قسم، نوع، سرشت، صنف، قبیل

ترکی به فارسی

جنس

نوع، گونه

فارسی به آلمانی

جنس

Abstempeln, Briefmarke (f), Gepräge (f), Prägen, Stampfen, Geschlecht [noun]

معادل ابجد

جنس بخشى از سنگ هاى زمین

1266

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری