معنی جهانگرد

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

کعبه جهانگرد

گتک جهانگرد گواژ: خور


جهانگرد

آنکه در قطار عالم بسیار سفر کند، سائح

فرهنگ معین

جهانگرد

(~. گَ) (ص فا.) سیاح، کسی که زیاد سفر می کند.

فرهنگ عمید

جهانگرد

کسی که در شهرها و کشورها می‌گردد و سیاحت می‌کند، جهان‌نورد، گردشگر، سیاح، توریست،

حل جدول

جهانگرد

گردشگر، توریست، سیاح

گیتی‌نورد

گیتی نورد

توریست

سیاح

مترادف و متضاد زبان فارسی

جهانگرد

جهاندیده، سیاح

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

جهانگرد

Tourist (m), Touristin (f)

فارسی به انگلیسی

جهانگرد

Explorer, Globe-Trotter, Sightseer, Tourist

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

جهانگرد

زمین پیما

معادل ابجد

جهانگرد

283

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری