معنی جوانمرد

فرهنگ معین

جوانمرد

(جَ مَ) (ص مر.) کریم، بخشنده.

فرهنگ عمید

جوانمرد

شخص بخشنده، بزرگوار، و صاحب همت و فتوت،

حل جدول

جوانمرد

رادین

بخشنده

راد

سخی

‌فتی
جوانمرد؛ کنایه از کریم و سخی و بخشنده است. کلمات هم معنی با جوانمرد عبارتند از: بامروّت، فیاض، باذل، بخشنده، حر، عیار، کریم، لوطی، بامرام، با مروت

فتی

مترادف و متضاد زبان فارسی

جوانمرد

بافتوت، بامروت، بخشنده، بزرگ‌همت، جواد، حر، سخاوتمند، سخی، عیار، فتا، کریم، مرد، داش، لوطی،
(متضاد) ناجوانمرد، ناکس

فارسی به انگلیسی

جوانمرد

Cavalier, Chivalrous, Gentleman, Manly, Masculine, Sporting, Sportsman

فارسی به عربی

جوانمرد

رجولی، شاب، نبیل

فرهنگ فارسی هوشیار

جوانمرد

کنایه از کریم و سخی، و بخشنده

فارسی به آلمانی

جوانمرد

Jugend (f)

واژه پیشنهادی

جوانمرد

رادکار

رادکار

فراخ دست

معادل ابجد

جوانمرد

304

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری