معنی جوشیدن

فرهنگ معین

جوشیدن

به جوشش آمدن، فوران کردن آب از زمین. [خوانش: (دَ) (مص ل.)]

فرهنگ عمید

جوشیدن

به ‌جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت، غلیان،
بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است،
[مجاز] خشمگین شدن،
[قدیمی، مجاز] شورش و هنگامه برپا کردن، سروصدا کردن،
[قدیمی، مجاز] مضطرب شدن، به جوش آمدن، شوریده‌دل شدن،
(مصدر متعدی) [قدیمی] جوشاندن،

حل جدول

جوشیدن

غلیان

مترادف و متضاد زبان فارسی

جوشیدن

جوش‌آمدن، جوشش، غلیان، فوران

فارسی به انگلیسی

جوشیدن‌

Boil, Gurgle

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

جوشیدن

غرغره، فقاعه

فرهنگ فارسی هوشیار

جوشیدن

حاصل شدن جوش به واسطه حرارت و یا تخمیر و انقلاب

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

جوشیدن

373

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری