معنی جوشیدن آب

حل جدول

فارسی به انگلیسی

فرهنگ عمید

جوشیدن

به ‌جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت، غلیان،
بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است،
[مجاز] خشمگین شدن،
[قدیمی، مجاز] شورش و هنگامه برپا کردن، سروصدا کردن،
[قدیمی، مجاز] مضطرب شدن، به جوش آمدن، شوریده‌دل شدن،
(مصدر متعدی) [قدیمی] جوشاندن،

فرهنگ معین

جوشیدن

به جوشش آمدن، فوران کردن آب از زمین. [خوانش: (دَ) (مص ل.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

جوشیدن

جوش‌آمدن، جوشش، غلیان، فوران

فارسی به عربی

جوشیدن

غرغره، فقاعه

فرهنگ فارسی هوشیار

جوشیدن

حاصل شدن جوش به واسطه حرارت و یا تخمیر و انقلاب

فارسی به ایتالیایی

لغت نامه دهخدا

گرم جوشیدن

گرم جوشیدن. [گ َ دَ] (مص مرکب) بسیار محبت کردن. || تپاک کردن. (آنندراج) (غیاث). بی قراری کردن.


بلغبلغ جوشیدن

بلغبلغ جوشیدن. [ب ُ ل ُ ب ُ ل ُ دَ] (مص مرکب) با حبابهای درشت بر روی مظروف مایع غلیان کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا).


باهم جوشیدن

باهم جوشیدن. [هََ دَ] (مص مرکب) نهایت محبت و رفت وآمد میان دو کس بودن. (یادداشت مؤلف). انس داشتن. یکدلی در میانه داشتن.


خون جوشیدن

خون جوشیدن. [دَ] (مص مرکب) خون ریختن بسیار. (یادداشت مؤلف). || بوی خون آمدن. (یادداشت بخط مؤلف). کنایه از فراهم آمدن مقدمات دشمنی و خصومت.


بیرون جوشیدن

بیرون جوشیدن. [دَ] (مص مرکب) بیرون آمدن. پدیدار شدن. سر زدن. سر برآوردن:
آن روز که او جوشن خرپشته بپوشد
از جوشن او موی تنش بیرون جوشد.
منوچهری.


غل غل جوشیدن

غل غل جوشیدن. [غ ُ غ ُ دَ] (مص مرکب) جوشیدن با غلغل. جوشیدن با آواز. رجوع به غُلغُل شود.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

جوشیدن آب

376

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری