معنی جوهر دان
گویش مازندرانی
گوهر، جوهر، وجود، نفت، مرکب، جوهر
فرهنگ عمید
هر نوع مادۀ رنگی که در رنگرزی و تولید مواد غذایی کاربرد دارد،
مایع رنگی صنعتی که در تولید نوشتافزار کاربرد دارد،
استعداد و شایستگی،
حقیقت،
اصل و خلاصۀ چیزی،
(فلسفه) [جمع: جواهر، مقابلِ عرض] آنچه قائمبهذات باشد،
[جمع: جواهر] [قدیمی] هریک از سنگهای گرانبها مانند الماس، زمرد، یاقوت، فیروزه، و مروارید که بیشتر برای زینت به کار برده میشود،
[قدیمی، مجاز] درخشش، جلا،
* جوهر بوره: (شیمی) =اسیدبوریک
* جوهر سرکه: (شیمی) =اسیداستیک
* جوهر فرد: (فلسفه) [قدیمی] ذره که قابل تجزیه نباشد، جزء لایتجزا،
* جوهر گوگرد: (شیمی) =اسیدسولفوریک
* جوهر مورچه: (شیمی) =اسیدفرمیک
دان
خوراکی از گندم و ارزن و مانند آن که به پرندگان میدهند،
[قدیمی] تخم گیاه: فراخی در جهان چندان اثر کرد / که یک دان غله صد دان بیشتر کرد (نظامی: لغتنامه: دان)،
* دان کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] از پوست درآوردن دانه،
لغت نامه دهخدا
دان دان. (ص مرکب) متفرق و پاشان و پراکنده و از هم جدا. (ناظم الاطباء). دانه دانه.
- دان دان بیرون زدن، دانه ها بیرون آمدن بر اندام در بیماری سرخک و آبله مرغان و حصبه و جز آن.
فرهنگ واژههای فارسی سره
گوهر، دوات
عربی به فارسی
فروهر , هستی , وجود , ماهیت , گوهر , ذات , اسانس
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت، چکیده، زبده، مرکب،
(متضاد) صورت
فارسی به عربی
ان یکون، حامض، حبر، عصیر، قلب، ماده، مساله، نخاع
نام های ایرانی
دخترانه، گوهر
فرهنگ فارسی هوشیار
گوهر، هر سنگ که از آن منفعتی بر آید همچون الماس و یاقوت و لعل و امثال آن، موجود فی نفسه
معادل ابجد
269