معنی جویبارها

حل جدول

گویش مازندرانی

بز ریش

دم اسبیان – گیاهی علفی که در حاشیه ی جویبارها و زمین نمناک...


او تره

تره ی آبی، گیاهی که در کنار جویبارها و چشمه ها می روید و مصرف...

فرهنگ عمید

قرةالعین

آنچه مایۀ سرور، شادی، یا روشنایی چشم شود، نور دیده،
[مجاز] فرزند،
(زیست‌شناسی) گیاهی علفی که در کنار جویبارها، استخرها، و زمینهای نمناک می‌روید، تره‌تیزک آبی،


افیقطس

گیاهی با شاخه‌های باریک، برگ‌های پهن، تخم‌های شبیه تخم شلغم، ریشه کلفت و سفید که در سواحل دریاها و جویبارها و بیشتر در مصر می‌روید،


جنگل

زمین پهناور که از درختان انبوه و بی‌شمار پوشیده شده و دارای نهرها و جویبارها باشد،
[عامیانه، مجاز] آنچه در انبوهی یا بی‌نظمی همانند جنگل است،


بنفشه

گیاهی زینتی، با ساقه‌های باریک، برگ‌های متناوب، و گل‌هایی به رنگ‌های مختلفِ بنفش، آبی، و زرد که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد،
* بنفشهٴ طبری: (زیست‌شناسی) نوعی بنفشۀ خودرو که در مازندران و گیلان کنار جویبارها می‌روید: بنفشهٴ طبری خیل‌خیل سر بر‌کرد / چو آتشی که به گوگرد بر پرورند کبود (منجیک: شاعران بی‌دیوان: ۲۲۵)،

فرهنگ فارسی هوشیار

آب تره

(اسم) از تیره چلیپائیان با ارتفاع 10 تا 60 سانتیمتر که غالبادر کنار جویبارها و مسیرجریان آب روید. گلهایش کوچک و سفید و بصورت خوشه است بولاغ اوتی شاهی آبی.


سگ کش

(صفت اسم) گیاهی است از تیره هفت بندیها جزو رده گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که علفی و یکساله است. ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر و دارای برگهایی با طعم تند مانند فلفل است. محل نمو آن معمولا در کنار جویبارها و جنگلهای مرطوب باتلاقهاست فلفل الما ء زنجبیل تاکلاب فلفل آبی.


پودنه

(اسم) گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید) . پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد) . برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما ء غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع الما ءفودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه


پودینه

(اسم) گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید) . پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد) . برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما ء غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع الما ءفودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه

لغت نامه دهخدا

ثلب

ثلب. [ث ِ] (ع اِ) ابن البیطار از قول ابن الوحشیه گوید: ثلب نام عربی نباتی است خودرو در کنار جویبارها و اطراف آبها و آن برگهای طویل شبیه ببرگهای آزاد درخت دارد به ارتفاع دو قامت و چوبش شبیه لحبه التیس و گرم و خشک است برگ خشک شده و مسحوق وی را چون در موی ریزند مانع ریختن آن شودو آنرا قوت بخشد.... || (ص، اِ) مرد پیر و شتر پیر که باردار نگرداند. (یعنی آبستن نکند). || شتر پیر دندان و موی دم ریخته. || گرگ کهن سال. ج، اثلاب و ثِلَبَه. || رَجَل ُ ثِلب، مرد عیب ناک.


قره سو

قره سو. [ق َ رَ] (اِخ) (رود...) یا زرینه رود. از الوند سرچشمه میگیرد. کوه الوندمرکب از توده هایی است که بین آنها دره هائی واقع شده و در هر یک چشمه های فراوان دیده میشود. تمام این جویبارها در جلگه به هم ملحق و آبهای شمالی به هم متصل شده تشکیل زرینه رود یا قره سو را میدهند. سد مشهور ساوه که اکنون خراب است بر روی قره سو بوده است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 380، 387، 394، 397). رود قره سو یازرینه رود در شمال قم از مغرب به مشرق جاری است و رود اناریار که از خوانسار سرچشمه میگیرد و از جنوب به شمال جاری است از شهر قم گذشته به آن ملحق میشود و شعب دیگر نیز از کوههای خلجستان بدان متصل میگردد.


قرلی

قرلی. [ق ِ رِل ْ لا] (معرب، اِ) مرغی است نیک برحذر و هوشیار که پیوسته ترسان و بیمناک بر روی آب میباشد و از غایت ترس به چشمی بر هوا وبه چشمی زیر آب نگاه کند، و آن را مثل زنند و گویند: هو احزم من قرلی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). پرنده ای است کوچک از طائفه ٔ قاوندیات که بر روی آب است. پشت آن کبود مایل به سبزی روشن است. بر روی آب پرواز میکند و آنگاه به سرعت به سوی آب فرودمی آید تا به ماهیان و جانداران دیگر آبی دست یابد. خانه ٔ خود را از استخوانهای ماهیان در سوراخی کنار جویبارها میسازد. این حیوان در مغرب آسیا و شمال افریقا و اروپا زندگی میکند. (الموسوعه العربیه). پرنده ای است ماهی گیر، و کلمه ٔ عجمی و معرب است. (المعرب جوالیقی ص 266).
به قرلی در اقبال به خیر و ادبار از شر مثل زنند: کأنه قرلی ان رأی خیراً تدلی او رأی شراً تولی. (صبح الاعشی ج 2 ص 69).


طبری

طبری. [طَ ب َ] (ص نسبی) منسوب به طبرستان. (منتهی الارب). اهل و ساکن مازندران. منسوب به طبرستان که مرکز آن آمل است و بیشتر از علماء که منسوب به طبرستان هستند ازآمل برخاسته اند. (سمعانی). و هر کجا (طبری) مطلق گفته شود، مورخ معروف طبرستانی مقصود است:
زآن سخنها که تازی است و دری
در سواد بخاری و طبری.
نظامی.
|| کنایه از لب معشوق، منسوب به طبر که در اینجا مخفف طبرزد است که بمعنی نبات باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج):
لب طبری وار طبرخون به دست
مغز طبرزد به طبرخون شکست.
نظامی.
- بنفشه ٔ طبری، در مازندران و گیلان تقریباً از اوایل اسفند ماه بر هر دیواری و بر هر تل خاکی و مخصوصاً بر کنار جویبارها بنفشه ٔ با طراوت و نضارت بسیار روید و مردم از گل آن دسته بسته و یاران و دوستان را هدیه دهند:
بمنظر آمد باید که وقت منظر بود
نقاب لاله گشودند و لاله روی نمود
بنفشه ٔ طبری خیل خیل سر برکرد
چو آتشی که ز گوگرد بردویده کبود.
منجیک.
چون بهم کردی بسیار بنفشه ٔ طبری
باز برگرد و ببستان شو چون کبک دری.
منوچهری.
- بید طبری، طبرخون. سرخ بید. (اوبهی).
- جامه ٔ طبری، جنس از برودکه تنگ است: تَرَکه ُ فی وسط الشتاء و شدهالبرد بقمیص واحد و کساءِ طبری. (ذیل تجارب الامم 3: 428).
یکفیک من سوء حالی ان سألت به
انی علی طبری فی الکوانین.
ابن الداهیهاحمدبن سیف.
رجوع به شرح احوال رودکی ج 1 ص 65 شود.
- درهم طبری، دو ثلث درهم شامی است. (منتهی الارب). صاحب کتاب النقود آرد: و طبری منسوب به طبریه ٔواسط است نه طبریه ٔ فلسطین و بجای درهم طبری، درهم طبرک نیز آمده است و در جمع آن گویند: الدراهم الطبریه. رجوع به النقود ص 23، 24، 91 و 149 شود.
- مداد طبری، نوعی مداد منسوب به طبرستان:
وآن دوات بسدین را نه سر است و نه نگار
در بنش تازه مداد طبری برده بکار.
منوچهری.

معادل ابجد

جویبارها

228

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری