معنی جوی بزرگ
عربی به فارسی
هوایی , جوی
فارسی به عربی
اندفاع، بالوعه، جوی، قطع
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
شاه جوی. (اِ مرکب) جوی بزرگ. جو ونهری که از آن جوهای دیگر جدا شود. (فرهنگ نظام).
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی آزاد
جَوْی، (جَوِیَ، یَجْوی) سوختن از شدت غم یا عشق، شدید شدن بیماری، بد آمدن و دوست نداشتن، فاسد و بدبو شدن آب،
جَوی، عاشق، مسلول، سوزان از شدت غم یا عشق، آب بدبو و فاسد.پ
َ
جَوی، شدّت غم یا وجد- سوختن از غم یا عشق- سوزنده (از غم یا اشتیاق)، هجوم و شدت بیماری،
مترادف و متضاد زبان فارسی
جدول، جویبار، رود، نهر
فارسی به ایتالیایی
ruscello
فارسی به آلمانی
Abschneiden, Aufschnitt (m), Kürzung (f), Schliff, Schnitt (m)
معادل ابجد
248