معنی جیم

فرهنگ معین

جیم

(اِ.) نام حرف ششم الفبای فارسی.، ~شدن گریختن، پنهان شدن.


ماماجیم جیم

(اِمر.) (عا.) نوعی حلوا از جنس حلوا جوزی که آن را به صورت قرص های پهن و نازک (به بزرگی نان شیرمال و نازکتر از آن) سازند و روی آن کنجد یا شاهدانه پاشند.

حل جدول

جیم

حب فرار

حب فرار، حرف فراری

حرف فراری

فرهنگ فارسی هوشیار

ماما جیم جیم

(اسم) نوعی حلوا از جنس حلوا جوزی که آنرا بصورت قرصهای پهن و نازک (ببزرگی نان شیرمال ونازکتر از آن) سازند و روی آن کنجد یا شاهدانه پاشند.


جیم

دیباج و حرف پنجم عربی

فرهنگ عمید

جیم

نام حرف «ج»،

گویش مازندرانی

جیم

ابزاری در خرمن گاه


جیم جیم کا

از انواع بازی های بومی استاین بازی ویژه ی شب های عروسی، حنابندان...

لغت نامه دهخدا

ماماجیم جیم

ماماجیم جیم. (اِ مرکب) در تداول عامه، نوعی حلوا از جنس حلوا جوزی که آن را به صورت قرصهای پهن و نازک (به بزرگی نان شیرمال ونازکتر از آن) سازند و روی آن کنجد یا شاهدانه پاشند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده). قسمی از حلوا ارده که برنج بو داده در میان دارد. برنج برشته کرده به حلوای ارده آغشته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

بیوگرافی

جیم کری

بازیگر (1962، نیومارکت اونتاریو- کانادا) با نام جیمز یوجین کاری به دنیا آمد. پدرش ساکسیفونیست جاز بود و به همین دلیل از کودکی در نمایش‌ها و برنامه‌های کمدی حضوری ثابت داشت. در هالیوود، مدتی اجراهای کمدی تک‌نفره را تجربه کرد و آرام آرام وارد سینما شد. اگر جری لوییس جایگزین ستاره‌های کمدی سینمای صامت و ابتدای دوران سینمای ناطق بود، جیم کری همان خصوصیات را از لوییس به عاریت گرفت؛ با این تفاوت که آن‌ها را با روح زمانه و سینمای مدرن دهه 1990 درهم آمیخت. از فیلم‌هایش: یابنده دارنده است، پگی سو ازدواج کرد، فهرست مرگ، دختران زمینی سخت نمی‌گیرند، کادیلاک صورتی رنگ، همیشه بتمن، دروغگو، من، خودم و آیرین، چگونه گرینچ کریسمس را دزدید.

سخن بزرگان

جیم رآن

اهداف و آرزوهای گذشته، فرصتها و سودمندیهای اکنون را به ما پیشکش میکنند.

به هر اندازه که ذهن، توانایی پندار را داشته باشد، به همان میزان، توانایی "آفرینش" هم خواهد داشت.

ما برای نگاهبانی از آیندهی بهتر خود، بایستی این جُربُزه و دلیری را داشته باشیم تا در صورت نیاز، خود را از جمع دوستان ناباب کنار بکشیم.

همهی ما باید شاگردان مکتب کارهای نادرست دیگران باشیم.

ما پیش از آنکه بتوانیم یک سخنران خوب باشیم و سخنان کارآمدی را برای دیگران بیان کنیم، باید هنر خوب شنیدن را فرا گرفته باشیم.

هیچ چیز بیرون از ارادهی ما نیست و هیچ چیز هم بیرون از تصور ما وجود ندارد و تصور، نقطهی آغاز همهی پیشرفتهاست.

تنها با خواستن، نمیتوانیم زندگی بهتری داشته باشیم. ما با تلاش و کوشش میتوانیم به زندگی بهتر دست یابیم.

هیچ رؤیایی دست نیافتنی نیست، مشروط بر اینکه ما در وهلهی نخست، جرأت [یارای] باور آن را داشته باشیم.

زمانی که باورهای ما دگرگون میشود، گزینشهای ما نیز دگرگون خواهد شد. گزینشهای بهتر، دستاوردهای بهتری را به همراه خواهند داشت.

باید به شفافیت تجربههای گذشته، خواه خوب یا بد، باور پیدا کرد تا بتوان آنها را برای ایجاد آیندهی بهتر از گذشته، به خدمت گرفت.

با تمرین بر روی کوچکترین نظمهای روزانه، میتوان به شکلی باور نکردنی، زندگی خود را برای همیشه دگرگون ساخت.

انجام ندادن چیزهایی که ما به انجام دادنشان باور داریم، سبب میشود احساس گناه به ما دست دهد و این احساس گناه است که سبب میشود آدمی، خودباوری خویش را از دست بدهد.

همواره، انتخاب [گزینش]، برکت است؛ ولی زمانی که این گزینش، با تواناییها و فرصتها همسو نشود، رنج است تا برکت.

در زمانهای سرنوشت ساز انتخاب [گزینش]، دانش و آگاهیهایی که کسب کردهایم و بینشی که از این دانش آموختهایم، یا به ما کمک میکند و یا ما را نابود میسازد.

ما برای دگرگون کردن زندگی، باید نخست، خُلق و خوهای فکری خود را دگرگون کنیم.

کارهای هوشمندانه، برنامهریزی شده، سخت کوشانه و پاپا، موجی از انرژیهای تَر و تازه را میآفرینند و ما را به سمت آیندهای مهیج [برانگیزاننده] که اندیشهها و خواستههای ما را در بر میگیرند، هدایت میکنند.

کارآمدترین سبب برای برخورد با فرصتهای جدید، چگونگی و جنس اندیشهی ماست، نه شرایط محیطی.

شکست، نتیجهی گریزناپذیر "انباشت" اندیشهها و گزینشهای نادرست ماست.

رؤیاهای ما، به ما روح اندیشه، کردار و احساس میبخشند و سبب میشوند که ما به درستی، همان فردی شویم که رؤیاهایمان بدان میاندیشند.

تلاش و تکاپوی بدون اندیشه، میتواند ویرانگر باشد.

بزرگترین چالش در زندگی، مهار روند چگونه اندیشیدن است.

احساسات، همانند افکار، این گنجایش را دارند تا ما را به سمت آیندهای درخشان و یا آیندهای ناخوشایند به پیش برند.

همهی آن رویدادهایی که ما را دگرگون میکنند، نشانهای از آن چیز یا کسی هستند که ما روزی خواهیم بود و بر پایهی آن زندگی خواهیم کرد.

هر کس در دنیای شخصی خود، شاید فقط درختان را بتواند ببیند، در حالی که یک دوست توانا و واقعبین، جنگل را میبیند.

هر کدام از ما به نوبهی خود، بیهمتا و بیمانندیم. شما در دنیا هیچ کس را نمیتوانید مشابه خود پیدا کنید.

نادانی و بیخبری، شبیه عفونت است؛ اگر بررسی نشود، به کل نظاممندیها وارد شده و سبب فروپاشی کامل زندگی خوش و سرشار از کامیابی آدمی میشود.

کسی که در گذشته، کارهای اندکی کرده است، نباید چشمداشت دستاوردهای بزرگی را داشته باشد.

زمان، جانبدار هیچ کسی نیست. روز، فقط به ما میگوید "من هستم، تو میخواهی با من چه کنی؟"

دستاوردها، بهترین سَنجه برای اندازهگیری پیشرفت انسان هستند.

بین آن کس که بیسواد است و توانایی خواندن ندارد و آن کس که کتاب نمیخواند، تفاوت [دیگرگونی] چندانی وجود ندارد. هر دوی اینها نتیجهی نادانی و آسانگیری است!

بسیاری از افراد آموختهاند که چگونه درآمدِ خوب داشته باشند، ولی هنوز یاد نگرفتهاند که چگونه خوب زندگی کنند.

آنها که در جستجوی زندگی بهتر هستند، پیش از هر چیز باید انسانی بهتر شوند.

این تلاش و کوشش است که رؤیاهای انسان را برآورده میسازد.

در زمانهای سرنوشت ساز انتخاب [=گزینش]، دانش و آگاهیهایی که کسب کردهایم و بینشی که از این دانش آموختهایم، یا به ما کمک میکند و یا ما را نابود میسازد.

پاداشها و افسوسهای ناگزیر اکنون، نتیجهی کارهایی هستند که در گذشته انجام دادهایم.

دستاوردها، پاداش کسانیست که با آیندهنگری، از فرصتها، بیشتر بهره گرفتهاند.

همهی پاداشهای زندگی، در دسترس همهی ماست؛ مشروط بر اینکه در مراحل نخست رشد، نظم را حکمفرما کنیم و از ناآگاهی، دوری گزینیم.

همیشه بزرگترین پاداشها برای کسانیست که ارزش بیشتری به خویشتن و جهان هستی میدهند و کاینات [=موجودات] هم آنها را به سمت آن چیزی که میخواهند بشوند، رهنمون میسازد.

بدبختانه، شکست هیچگاه بانگ برنمیآورد و هشدارهایش را همانند پدر و مادر، فریاد نمیزند.

تکرار و تمرین، مادر مهارت است.

دستاوردها، به نیاز پاسخ نمیدهند، بلکه به تلاش، کار و تکاپو، پاسخ میدهند.

زندگی، به شایستگیها پاسخ میدهد، نه به نیازمندیها.

اگر ما به درستی، خود را بشناسیم و نیروها، تواناییها، منابع [=سرچشمهها]، عمق [=ژرفای] احساس، حس شوخطبعی و نیکیهای بیهمتای خود را کشف کنیم، آنگاه، هرگز نسبت به توانایی خود در پایهگذاری آیندهای بهتر شک نخواهیم کرد.

امروز هیچ ربطی به کار نادرست دیروز یا پشیمانی فردا ندارد.

همهی کارهای گذشتهی ما، ما را به زمان کنونی رسانیدهاند. به همین سبب، کارهایی که هماکنون انجام میدهیم، سبب شادمانی یا پشیمانی ما در آینده خواهند شد.

اگر نخستین گام برداشته شود، رسیدن به کامیابی و شادمانی، دیگر چندان دشوار نیست.

تجربهی ما از هر دستاوردی، با چشمپوشی از کوچکی یا بزرگی آن، گامی استوار به سوی کامیابی در زندگیست.

داشتن منش درست، پیشنیازی ضروری [=بایسته] برای کامیابی و خوشبختیست.

در هیچ کجای دنیا، فرصتها کم نیستند. کمبود، فقط در افرادیست که اصولاً خود را وقف کامیابی نمیکنند.

شادمانی و کامیابی، آسان به دست میآید.

شادمانی، هم سبب کامیابی و هم، نتیجهی آن است و ما میتوانیم شادمانی را هر زمان که بخواهیم، صرف نظر [=با چشمپوشی] از شرایط موجود، تجربه کنیم.

شبیه هر چیز دیگر، کامیابی، نیاز به گسترش نظم [=سامان] دارد تا بتوان با آن، به رؤیاها دست یافت؛ کار آسانیست، با وجود این، میتواند برای انجام، کار دشواری باشد.

کامیابی به سراغ کسانی خواهد رفت که در پی پیشرفت هستند، نه کسانی که به آن نیاز دارند یا فقط میخواهند از مواهب [=دهشهای] آن بهرهمند شوند.

ما به همان اندازه که از کامیابی یاد میگیریم، از شکست نیز میتوانیم بیاموزیم.

بین رفتن به پاریس و تجربه کردن پاریس، زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد.

یکی از بهترین روشهای گسترش دانستنیها، بازبینی جدی تجربههای گذشته است.

از درخت گلابی نمیتوان چشمداشت میوهی سیب داشت! حتی اگر روی درخت نوشته شود که "این درخت سیب است!"، حقیقت دگرگون نمیشود و حتی اگر از درخت گلابی، سیب آویزان کنیم، در فصل بهار، میوهی سیب نمیدهد.

اگر از آنچه که شدهایم، شادمان نیستیم، پس بودنمان را باید دگرگون سازیم.

اگر دگرگونی برای ما دشوار باشد، همان گونه که هستیم، میمانیم.

ایجاد یک بینش تازه دربارهی گذشته، کلید دگرگونی منش آیندهی ماست.

آنها که خواهان زندگی بهتر هستند، نمیتوانند از کتابهایی که کارآمدی بسیار در دگرگونی زندگی آنان داشته است، دور بمانند.

با دگرگون ساختن روش درک، داوری و تصمیمگیریها، میتوان زندگی را به گونهی چشمگیری دگرگون ساخت.

تا بینش خود را درست نکنیم، نمیتوانیم منش خود را دگرگون سازیم.

در مسیر زندگی، بادهای شرایط در یک جریان بیپایان، زندگی ما را دگرگون میکنند.

روش اندیشیدن ما دگرگونی شگرفی در رسیدن به هدف نهایی به وجود میآورد.

زمانی که زندگی، وارونه است، میتوانیم با انجام کارهای حتی کوچک، ولی ارزشمند، گامی برای دگرگونی و بهتر شدن برداریم.

ما برای دگرگون کردن خود از آنچه که اکنون هستیم، به آن چیزی که میخواهیم بشویم، بایستی با آن بنیادهایی آغاز کنیم که بر چگونگی اندیشهی ما تاثیر میگذارند.

ما ناگزیر به دگرگونی همه چیز، برای کسب نتایج، نیستیم و دگرگونیهای کوچک، با شتاب، دگرگونی را ایجاد میکنند.

هیچ چیز دگرگون نمیشود، مگر اینکه ما دگرگون شویم؛ این، یکی از مبانی زندگیست.

بین آن کس که بیسواد است و توانایی خواندن ندارد و آن کس که کتاب نمیخواند، تفاوت [=دیگرگونی] چندانی وجود ندارد. هر دوی اینها نتیجهی نادانی و آسانگیری است!

ما، هم توانایی و هم مسئولیت داریم تا بهترین گزینهها را برای آغاز امروز برگزینیم.

ما همه میتوانیم به آن جایگاهی که میخواهیم، برسیم.

کمتر از حد توان، کار کردن، کارایی اندوهباری در پی دارد؛ چرا که سبب از بین رفتن خودباوری و شرافت ما میشود.

منش، یک سرمایه است؛ گنجی باارزش که باید از آن به درستی نگاهبانی کرد.

خُلق و خوی و رفتارهای ما، برگرفته از بینش ماست و از این جاست که به راستی، همه چیز آغاز میشود.

داشتن منش درست، یکی از پایههای کامیابیست.

روشی که برای درست کردن بادبان قایق خود برمیگزینیم، ما را به اهداف گوناگون زندگی هدایت میکند.

صادقانه [=از روی راستی] دادن یک شاخه گُل رُز، ارزشی بیشتر از چندین شاخه گُل اُرکیده دارد.

کارهای نادرست و شکستهای گذشته به ما کمک میکنند تا رفتار کنونی را درست کنیم و حال و آیندهی ما، تکرار گذشتهها نباشد.

کسانی که در جستجوی زندگی خوب هستند، فقط به راستی و چیزی جز آن، نیاز ندارند.

گذشته، اگر به درستی نگارش شود و برای آینده به صورت مکتوب [=نوشته شده] درآید، یکی از بهترین راهبردها برای چارهاندیشیهای خوب امروز است که به بهتر شدن فردا میانجامد.

منش درست، یکی از بنیادهای "خوب زندگی کردن" است.

یکی از روشهای یادگیری انجام درست یک کار، انجام نادرست آن است.

هیچ رؤیایی دست نیافتنی نیست، مشروط بر اینکه ما در وهلهی نخست، جرأت [=یارای] باور آن را داشته باشیم.

احساساتی که داریم، منش ما را به وجود میآورند و این منش ماست که در پایان، کیفیت زندگی را تعیین میکند.

اگر بتوانیم درسهای فرا گرفته از گذشته را چراغ پیش روی خود کنیم و آنها را در زندگی خود به کار بندیم، آنگاه میتوانیم دوازده ماه آینده را تا حد چشمگیری دگرگون سازیم.

اگر گاهی به نظر میآید که زندگی، دادگرانه نیست، نباید کسی جز خود را گناهکار بدانیم.

آنچه که به دست میآوریم، سبب ارزشمندی ما نمیشود، بلکه چیزی که در فرآیند کنشها میشویم، ارزش را به زندگی ما میآورد.

آنچه که روی میدهد، تعیین کنندهی کیفیت زندگی ما نیست، بلکه چگونگی روبرو شدن با آن رویداد، از اهمیت برخوردار است.

با بهتر شدن ما، زندگی هم بهتر میشود. تا بیش از آنچه که هستیم، نشویم، نمیتوانیم بیشتر داشته باشیم.

بیشتر، فرصتهای فوقالعاده در میان رویدادهای نه چندان مهم زندگی، پنهان میشوند.

بینش متوازن [=همسنگ]، منش ژرف و دیدگاه پسندیده دربارهی زندگی، زمانی ارزشمند خواهد بود که به کار آمده و سبب پیشرفت ما گردند.

درسهای زندگی باید به خدمت ما درآیند، نه اینکه ما را ناامید کنند.

زندگی خوشایند، آن است که بیش از آنچه که هستیم، شویم تا بیش از آنچه که داریم، داشته باشیم.

شادمانی، چیزی نیست که بتوان از حساب بانکی برداشت کرد. شادمانی را از زندگی و محیط پیرامونمان میتوانیم برداشت کنیم.

ما به جای گرفتن چیزی از امروز، از آن میگذریم. در جریان همه چیز هستیم، جز در جریان زندگی امروز.

هر چیزی که در زندگی داریم، نتیجهی مستقیم از آن چیزیست که هستیم.

همهی ما میتوانیم بهتر زندگی کنیم؛ این بستگی به ارزشی دارد که ما در زندگی به آن میپردازیم و قدردان [=سپاسدار] آن هستیم.


جیم راهن

اگر تنها در طول هفته یک کتاب - در زمینه ی رشته ی مورد علاقه ی خود- بخوانیم، در مدت ده سال، پانصد جلد در آن زمینه خوانده ایم و همین امر، خواننده را در زمره ی یک شخصیت ممتاز، برجسته و آگاه قرار می دهد.


جیم کالینز

خوب، دشمن عالی است.

معادل ابجد

جیم

53

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری