معنی حائر

لغت نامه دهخدا

حائر

حائر. [ءِ] (ع ص، اِ) نعت فاعلی از حیرت. سرگردان. سرگشته. متحیر. حیران. مرد سرگشته که بیرون شد کار نداند. || جای گرد آمدن آب. || لاغر. نزار. || مغاکی که در آن آب باران گرد آید در دشت و جز آن. || جای پست. حَیر. || بستان. ج، حوران، حیران. || چربش گوشت. پیه. چربو. || (اِخ) کربلا، یا موضعی به کربلا در ساحل نهر حسینی، شعبه ٔ فرات که روضه ٔ حسین بن علی علیهماالسلام بدانجاست. || (ص) حائرٌ بائرٌ؛ از اتباع است، ای هالک ٌ کاسد.

حل جدول

حائر

سرگشته، سرگردان

فرهنگ فارسی هوشیار

حائر

سرگشته، متحیر، حیران

فرهنگ فارسی آزاد

حائر

حائِر، نام دیگر کربلا و فی الحقیقه نام مزار حضرت حسین سیدالشهداء می باشد،

حائِر، سرگردان- حیران- متردد- گودال آب- بُستان (جمع:حِیْران- حُوْران)،

معادل ابجد

حائر

209

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری