معنی حافظه

فرهنگ معین

حافظه

(فِ ظِ) [ع. حافظه] (اِفا.) ذهن، قوه ای که ضبط و نگهداری مطالب را به عهده دارد.

فرهنگ عمید

حافظه

قوه‌ای در انسان و بعضی حیوانات که مطالب و حوادث را به یاد نگه‌می‌دارد، استعداد ذهن برای به‌یاد آوردن مطالب و حوادث، قوۀ ذاکره، یاد،

حل جدول

حافظه

یاد

ذهن

ویر

ویرایی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مترادف و متضاد زبان فارسی

حافظه

حفظه، خاطر، ذهن، قوه‌ذاکره، یاد

فارسی به انگلیسی

حافظه‌

Memory, Recall, Recollection, Remembrance, Rote

فارسی به ترکی

حافظه‬

bellek, hafıza

فارسی به عربی

حافظه

ذاکره

فرهنگ فارسی هوشیار

حافظه

قوه حافظه، مقابل قوه ذاکره، نیروئی است که جای آن تجویف اخیر دماغ است و کار آن نگاهداری چیزهائی است که نیروی واهمه آنرا درک کند از امور جزئیه، پس حافظه خزانه وهم است مانند خیال برای حس مشترک

فارسی به ایتالیایی

حافظه

memoria

فارسی به آلمانی

حافظه

Andenken (n), Erinnerung (f), Gedächtnis (n), Speicher (m)

معادل ابجد

حافظه

994

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری