معنی حبس کردن
حل جدول
حقن
مترادف و متضاد زبان فارسی
زندانی کردن، بازداشت کردن، محبوس کردن، اسیر کردن، به زندان انداختن، گرفتار کردن،
(متضاد) آزاد کردن
فارسی به انگلیسی
Immure, Imprison, Incarcerate, Lock
فارسی به عربی
اسجن، سجن، نورس
فرهنگ فارسی هوشیار
بنداندن زندانی کردن
فارسی به ایتالیایی
incarcerare
فارسی به آلمانی
Einsperren, Gefängnis (n), Kerker (m)
معادل ابجد
344