معنی حداکثر

لغت نامه دهخدا

حداکثر

حداکثر. [ح َدْ دِ اَ ث َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب، ق مرکب) دست بالا، دست پر. بیشینه مقدار (اصطلاح جدید کتب پزشکی). رجوع به کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 244 شود.

حل جدول

حداکثر

بیشینه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حداکثر

بیشینه

کلمات بیگانه به فارسی

حداکثر

بیشینه

فارسی به انگلیسی

حداکثر

All, Extreme, Extremity, Farthest, Outside, Maximal, Maximum, Top, Utmost

فارسی به ترکی

حداکثر‬

en çok, azami

فارسی به عربی

حداکثر

اقصی، قمه، نهایه

فرهنگ فارسی هوشیار

حداکثر

دست بالا

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

حداکثر

733

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری