معنی حدایق
لغت نامه دهخدا
حدایق. [ح َ ی ِ] (ع اِ) ج ِ حدیقه. رجوع به حدائق شود.
اطفال حدایق
اطفال حدایق. [اَ ل ِ ح َ ی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از ریاحین نودمیده است. (انجمن آرای ناصری).
نغمه سنج
نغمه سنج. [ن َ م َ / م ِ س َ] (نف مرکب) نغمه سرا: نخلبندان حدایق اخبارو نغمه سنجان بساتین اسحار. (حبیب السیر ج 3 ص 2).
شادی
شادی. (اِخ) شاعری ایرانی است و کنیت وی ابونصر از اشعار او در حدایق السحر ابیات زیر آمده است:
بر خرد خویش بر ستم نتوان کرد
خویشتن خویش را دژم نتوان کرد
دانش و آزادگی و دین و مروت
این همه را خادم درم نتوان کرد
قانع بنشین و آنچه یابی بپسند
کایزدی وبندگی بهم نتوان کرد.
(حدایق السحر ص 82).
تاج الحلوانی
تاج الحلوانی. [جُل ْ ح ُ] (اِخ) علی بن محمد مشهور به تاج الحلوانی. او راست. «دقایق الشعر» بفارسی بر شیوه ٔ حدایق السحر. (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 1 ص 494).
مترادف و متضاد زبان فارسی
باغها، باغچهها، بوستانها، حدیقهها، روضات، روضهها، گلزارها، گلستانها، گلشنها،
(متضاد) صحاری
فرهنگ معین
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) جمع حدیقه باغها.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
123