معنی حدس
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(حَ) [ع.] (مص م.) گمان بردن، تخمین زدن.
فرهنگ عمید
قضاوت یا اندیشهای که بر پایۀ ظنّ و گمان باشد نه مدرک و استدلال،
(اسم مصدر) (فلسفه) [قدیمی] سرعت انتقال در فهم و استنتاج، زود دریافتن،
حدس زدن: (مصدر متعدی) گمان بردن و دریافتن امری به گمان و تخمین،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
گاس، گمان، گمانه
مترادف و متضاد زبان فارسی
تخمین، فرض، گمان، گمانه،
(متضاد) یقین، مرغوا، نفوس،
(متضاد) مروا، زعم، عقیده، نظریه،
(متضاد) اندیشه، فکر، بهفراست دریافتن، گمان بردن
فارسی به انگلیسی
Conjecture, Estimate, Estimation, Guess, Guesswork, Hunch, Judgment, Reckoning, Supposition, Suspicion
فارسی به عربی
تخمین
عربی به فارسی
درک مستقیم , انتقال , کشف , دریافت ناگهانی , فراست , بصیرت , بینش , شهود , اشراق
فرهنگ فارسی هوشیار
شتافتن، سرعت برگمان گفتن، گمان بردن، فراست، ظن بردن برگمان گفتن، گمان بردن، فراست، ظن بردن
فارسی به ایتالیایی
previsione
معادل ابجد
72