معنی حد واسط فرایندهای شیمیایی هستند

فرهنگ عمید

واسط

در میان، آنچه در میانه باشد: حد واسط،
کسی که در وسط نشسته باشد،

لغت نامه دهخدا

واسط

واسط. [س ِ] (اِخ) منزلی است میان عدنیه و صفراء. (منتهی الارب).

واسط. [س ِ] (اِخ) قلعه ای است مر بنی سمیر را. (منتهی الارب).

واسط. [س ِ] (اِخ) دهی به بلخ که محمدبن محمدبن ابراهیم و بشیربن میمون محدث از آنجا هستند. (منتهی الارب). دهی است مشهور به بلخ که محمدبن ابراهیم الواسطی و نوربن محمدبن علی الواسطی و بشیربن میمون ابوصیفی بدانجا منسوبند. (معجم البلدان).

واسط. [س ِ] (اِخ) دهی است در طوس و آن را واسط الیهود نیز نامند و محمدبن حسین واعظ فرضی منسوب به آن است. (از منتهی الارب).

واسط. [س ِ] (اِخ) منزلی است از بنی قشیر. (منتهی الارب). از منازل بنی قشیر است. (از معجم البلدان).

واسط. [س ِ] (اِخ) کوهی است بر سر راه منی که گدایان در آنجا می نشینند. (از معجم البلدان). در اسفل حمیره العقیه میان مأزمین که مساکین قصد آنجا می کنند. (منتهی الارب). یا واسط نام دو کوه است که نزدیک عقبه واقع است. (از منتهی الارب).

واسط. [س ِ] (اِخ) دهی به دجیل. (منتهی الارب). قریه ای است به دجیل در سه فرسنگی بغداد. (از معجم البلدان).

واسط. [س ِ] (اِخ) دهی به خابور. (منتهی الارب). دهی است به خابور نزدیک قرقیسا. (از معجم البلدان).

واسط. [س ِ] (اِخ) جاییست در مکه و گویند در پایین جمرهالعقبه بین مأزمین واقع است. (از معجم البلدان).

واسط. [س ِ] (اِخ) موضعی است مر بنی تمیم را. (منتهی الارب). عمرانی گوید مواضعی است در بلاد بنی تمیم. و در بیت ذوالرمه آمده است. (از معجم البلدان).

واسط. [س ِ] (اِخ) دهی است به فرج از نواحی موصل بین مرق و عین الرصد یا بین مرق و مجاهدیه. (معجم البلدان).

معادل ابجد

حد واسط فرایندهای شیمیایی هستند

1349

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری