معنی حرمان
لغت نامه دهخدا
حرمان. [ح ِ] (ع مص) بی روزی کردن. (زوزنی) (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان عادل). بازداشتن. منع کردن. بی بهره کردن. بی بهرگی. ناامید کردن. نومید کردن.
حرمان. [ح ِ] (ع اِمص) نومیدی. ناامیدی. نمیدی. حرفه. محرومی. قنوط. یأس. || بی بهرگی. حُرف. بی نصیبی: گویند آفت ملک شش چیز است اول حرمان... (کلیله و دمنه). حرمان آن است که نیکخواهان را از خود محروم گرداند. (کلیله و دمنه).
آدم از او به برقع همت سپیدروی
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا.
خاقانی.
تو خورشیدی و من در این عصر
افسرده به سردسیر حرمان.
خاقانی.
ای بس شه پیل افکن کافکند به شه پیلی
شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان.
خاقانی.
و سیاحان بیابان حرمان... (سندبادنامه ص 6).
مهتری در قبول فرمانست
ترک فرمان دلیل حرمانست.
سعدی (گلستان).
لبت شکّر به مستان داده، چشمت می به می خواران
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم.
حافظ.
- در ششدر حرمان افتادن، در بن بست نامرادی گیر کردن.
حرمان. [ح َ رَ] (اِخ) تثنیه ٔ حَرَم. مکه و مدینه. حرمین. دو حرم. || دو وادی است که آب هر دو در بطن لیث در یمن ریزد. (معجم البلدان).
حرمان. [ح ِ] (اِخ) حصنی است به یمن نزدیک دملوه.
حرمان. [] (اِخ) از دیه های خوی. (تاریخ قم ص 141).
فرهنگ معین
(حِ) [ع.] (مص ل.) بی بهره بودن، بیرون ماندن.
فرهنگ عمید
بازداشتن، منع کردن،
بیبهره کردن،
بیروزی کردن،
بیبهره ماندن، بیبهرگی،
نومیدی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیبهرگی، بینصیبی، سرخوردگی، شکست، محرومی، ناامیدی، ناکامروایی، ناکامی، ناکامیابی، نامرادی، نومیدی، یاس،
(متضاد) بهرهوری، کامیابی
فارسی به انگلیسی
Frustration
فرهنگ فارسی هوشیار
نومیدی، نا امیدی، محرومی، یاس، بی بهرگی
فرهنگ فارسی آزاد
حِرْمان، بی نصیبی- خسران- بی رزقی- محرومیت- بی بهرگی- ناامیدی،
معادل ابجد
299