معنی حرکات نمایشی هنرهای رزمی
حل جدول
کاتا
حرکات رزمی نمایشی
کاتا
از هنرهای نمایشی
تئاتر
حرکات نمایشی روی یخ
پاتیناژ
مرکز هنرهای نمایشی پاریس
فولی برژه
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
حرکات. [ح َ رَ] (ع اِ) ج ِ حرکت. (دهار). حرکتها. جنبشها. جنبیدن ها. مقابل سکنات:
حرکاتش همه رهه هنر است
برم از جان من عزیزتر است.
عنصری.
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجهند با ما سخنان بی حسیبت.
سعدی.
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
بزبان خود بگوئی که به حسن بی نظیرم.
سعدی.
وه که از او جور و تندیم چه خوش آمد
چون حرکات ایاز بر دل محمود.
سعدی.
- خوش حرکات. رجوع به همین ماده شود.
- شیرین حرکات. رجوع به همین ماده شود:
فتنه انگیزی و خون ریزی و خلقی نگرانند
که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی.
سعدی (طیبات).
- امثال:
هر خوش پسری را حرکاتی دگر است.
نمایشی
نمایشی. [ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ] (ص نسبی) درخور نمایش. اهل نمایش. (یادداشت مؤلف).
رزمی
رزمی. [رَ] (ص نسبی) جنگجو. جنگاور. حربی. (فرهنگ فارسی معین). جنگی. منسوب به رزم. اهل رزم. (یادداشت مؤلف). رزمجو:
چنگ است پای بسته سرافکنده خشک تن
چون رزمیی که گوشت ز احشا برافکند.
خاقانی.
رزمی. [رَ] (اِخ) شاعر صاحب دیوان. نام او گرگین بیگ پسر سیاوش سلطان است. شرح حال وی در تذکره ٔ نصرآبادی (ج 2 ص 43) آمده است. نسخه ٔ دیوان وی در بنگاله بدست می آید. (از الذریعه ج 9 بخش 2). رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ج 2 ص 43 شود.
حرکات اندولاتوا...
حرکات اندولاتوار. [ح َ رَ ت ِ اُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) حرکات موجی. رجوع به حرکات موجی شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
جنبشها، جنبیدنها
فرهنگ معین
جمع حرکت.، جنبش ها، کارها، اعمال. [خوانش: (حَ رَ) [ع.] (اِ.)]
فارسی به عربی
تفسیری، جمیل، مثیر
معادل ابجد
1568