معنی حسن سلوک
لغت نامه دهخدا
حسن سلوک. [ح ُ ن ِ س ُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خوش رفتاری:
در روزگار حسن سلوک تو اهل نظم
صائب شدند از ته دل مهربان هم.
صائب.
سلوک
سلوک. [س ُ] (ع مص) راه رفتن. (آنندراج) (غیاث). راه سپردن. (دهار) (مجمل اللغه) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59). پای سپر کردن جای را. سَلک. (منتهی الارب). و رجوع به سلک شود.
- حسن سلوک، خوش رفتاری.
- سوء سلوک، بدرفتاری.
|| (اِ) راه. طریق. سبیل. (ناظم الاطباء) (آنندراج):
در سلوک کعبه ٔ جان چرخ زرین کاسه را
از پی دریوزه جای کاسه گردان دیده اند.
خاقانی.
طی ّ مکان ببین وزمان در سلوک شعر
کاین طفل یکشبه ره یکساله میرود.
حافظ.
- راهی سلوک:
سراپرده زد شاه بر دشت دوک
سپاهی چنان گشن و راهی سلوک.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2766).
|| آئین. قانون. طریقه. (ناظم الاطباء) (آنندراج). || وضع. رسم. طرز. || عادت. رفتار. روش. (ناظم الاطباء).
سلوک. [س ُ] (اِخ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 715 تن سکنه است. آب آن از چشمه ورودخانه. محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سلوک. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان ابل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 145 تن سکنه است. آب آن از رودخانه ٔ مهاباد. محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به عربی
سلوک، صله
عربی به فارسی
رفتار , حرکت , وضع , سلوک , اخلا ق
فرهنگ معین
(مص ل.) در پیش گرفتن راهی، (اِمص.) روش، رفتار، طی مدارج توسط سالک به مقام وصل و فنا. [خوانش: (سُ) [ع.]]
فرهنگ عمید
رفتار، روش،
در پیشگرفتن راهی و در آن راه رفتن،
[قدیمی] درآمدن در جایی،
سازش،
(تصوف) سیر در مراتب وجود برای وصول به کمال و نیل به حقیقت که از شرایط آن عزلت، ریاضت، عبادت، شبزندهداری و ترک شهوات است،
فرهنگ فارسی آزاد
سُلُوک، در فارسی بصورت اسم با معانی رَوِش- رفتار- سازش- پیمودن راه و مراحلی که طالب حقیقت باید طی نماید نیز مصطلح است
معادل ابجد
234