معنی حفظ کردن
لغت نامه دهخدا
حفظ کردن. [ح ِ ک َ دَ] (مص مرکب) گرفتن. یاد گرفتن. برکردن. از بر کردن. بخاطر سپردن. توقم. فراگرفتن. نگاه داشتن به ذهن. || محافظت کردن. نگه داشتن. نگاهداری کردن. حراست. صیانت. بقو. بقاوت. گوش داشتن. پاس داشتن. ضبط. رجوع به حفظ شود. || حفظ کردن از؛ پائیدن از. (یادداشت مرحوم دهخدا).
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
از بر کردن
کلمات بیگانه به فارسی
بر کردن
مترادف و متضاد زبان فارسی
نگهداشتن، نگاه داشتن، محافظت کردن، از بر کردن، آموختن، یاد گرفتن، ضبط کردن، ابقا کردن
فارسی به انگلیسی
Conserve, Defend, Keep, Hold, Maintain, Memorization, Memorize, Protect, Retain, Safeguard, Screen, Shield, Study, Sustain, Uphold
فارسی به ترکی
ezberlemek
فارسی به عربی
احم، استظهر، امن (فعل ماض)، سیاج، مربی
فرهنگ فارسی هوشیار
نگهداری، از بر کردن اوز حالی که شاه از او جوید - همه از بر به جمله بر گوید (سنایی - حدیقه) ورم کردن (مصدر) نگهدای کردن نگاهبانی کردن، بیاد سپردن از بر کردن.
فارسی به آلمانی
Einzäunung (f), Fechten, Sicher, Sichern, Sichern, Staket (n), Zaun (m)
معادل ابجد
1262