معنی حقه بازی

لغت نامه دهخدا

حقه بازی

حقه بازی. [ح ُق ْ ق َ / ق ِ] (حامص مرکب) عمل حقه باز. نیرنگ. نیرنج. آرنگ. شعبده.تردستی. جنقولک بازی. سوس گری. چشم بندی:
کند چشمشان از شبه حقه بازی
کند زلفشان بر سمن مشک سایی.
فرخی.
|| فریبندگی. فریب. حیله. مکر. جامبازی. جامغولک بازی. بامبول. بامبول بازی. و با فعل ِ کردن صرف شود.

فرهنگ معین

حقه بازی

شعبده بازی، مکاری. [خوانش: (~.) [ع - فا.] (حامص.)]

فرهنگ عمید

حقه بازی

[عامیانه] فریب‌کاری،
[قدیمی] = شعبده‌بازی

حل جدول

فارسی به انگلیسی

حقه‌ بازی‌

Deception, Charlatanism, Deceit, Deviousness, Dishonesties, Double-Dealing, Fraud, Fraudulence, Gimmickry, Hocus-Pocus, Indirection, Jiggery-Pokery, Jugglery, Legerdemain, Racket, Trick

فارسی به عربی

حقه بازی

اقذف، ترس، دجل


حقّه بازی

اِحْتیالٌ

فرهنگ فارسی هوشیار

حقه بازی

کنبوریدن تیتالگری فریبش ‎ شعبده بازی، مکاری فریبکاری.

معادل ابجد

حقه بازی

133

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری