معنی حقالعمل
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اجرت، کارمزد، حقالزحمه، دسترنج، کرایه، کمیسیون، مزد، حقالسعی
دسترنج
اجرت، پاداش، حقالعمل، مزد
کارمزد
اجر، اجرت، حقالعمل، مزد
پایمزد
اجرت، حقالقدم، حقالعمل، مزد، مزدکار
کمیسیون
انجمن، کمیته، حقالعمل، مزد
کرایه
اجارهبها، اجاره، حقالعمل، مزد، منفعت
اجرت
اجر، پاداش، پایمزد، حقالعمل، حقالقدم، دسترنج، دستمزد، کرایه، مزد
مزد
اجر، اجرت، بهره، پاداش، پاداشن، ثواب، حقالعمل، حقالقدم، دسترنج، کرایه، کارمزد، کمیسیون، جزا، عوض، مکافات، نصیب
رسم
آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم، رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه، ترسیم، باب، داب، عادت، حقالعمل، عوارض
فرهنگ عمید
معادل ابجد
279