معنی حق العمل

فارسی به عربی

حقّ العمل

أجْرٌ


حق العمل

عموله، غیمه، مفوضیه


حق العمل کار

عامل

فرهنگ فارسی هوشیار

حق العمل

کار مزد مزدی که از بابت فروش کالایی بصاحب کالا پردازند. یا حق العمل کار. کسی که با گرفتن مطدی کالای بازرگانی را بفروش برساند. یا حق العمل کاری. شغل و عمل حق العمل کار.

لغت نامه دهخدا

حق العمل

حق العمل. [ح َق ْ قُل ْ ع َ م َ] (ع اِ مرکب) جعل. کارمزد. (فرهنگستان).


حق حق

حق حق. [ح ِ ح ِ] (اِ صوت) حکایت صوت هکه و سکسکه ٔ آنکه بسیار گریسته است. || آواز آب در شکم و در مشک آنگاه که بجنبانند. (یادداشت مرحوم دهخدا).


عکس العمل

عکس العمل. [ع َ سُل ْ ع َ م َ] (ع اِ مرکب) واکنش. (فرهنگ فارسی معین). مقابل عمل. و رجوع به واکنش شود.


کعب العمل

کعب العمل. [ک َ بُل ْ ع َ م َ] (اِخ) محاسب بغدادی از اهل بین النهرین بود که بقول ابن قفطی در علم حساب و فنون آن تخصص داشت و شهرتی تمام پیدا کرد و کعب العمل لقب یافت و به بغداد بسال 593 هَ.ق درگذشت. (از گاهنامه ٔ سید جلال الدین طهرانی).


حق السعی

حق السعی. [ح َق ْ قُس ْ س َع ْی ْ] (ع اِ مرکب) حق العمل. حق الزحمه.

فرهنگ عمید

حق العمل

مزد کار، کارمزد،
پولی که معمولاً به‌صورت درصدی بابت فروش کالایی از صاحب کالا دریافت می‌کنند،

حل جدول

حق العمل

کارمزد

کارمزد، مزد کار، دستمزد


حق العمل کاری

کمیسیون


حق العمل و پاداش کار

کارانه

فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

حق العمل

279

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری