معنی حلب ، دمشق ، لاذقیه

حل جدول

حلب ، دمشق ، لاذقیه

شهری در سوریه


حلب، دمشق، لاذقیه

شهری در سوریه


لاذقیه

از استان های سوریه

از استان‌های سوریه


دمشق

پایتخت کشور سوریه

لغت نامه دهخدا

لاذقیه

لاذقیه. [ذِ قی ی َ] (اِخ) شهری است از شام بر کران دریای روم و اندروی مسلمانانند. شهری است با نعمت بسیار و کشت و برز بسیار و خواسته های بسیار. (حدود العالم). لااُدیسه. (دمشقی). نام چند شهر مسمی به لااُدیسه و بالاخص نام لاتاکیه. و این در جنوب آسیهالصغری است. یاقوت در معجم البلدان گوید لاذقیه شهری است بر ساحل دریای شام و از اعمال حمص شمرده شود و به مغرب جبله واقع و میان آن دو، شش فرسنگ مسافت است و اکنون (بروزگار یاقوت) از اعمال حلب بشمار است.بطلمیوس در کتاب الملحمه گوید مدینه لاذقیه طولها ثمان و ستون درجه و عشرون دقیقه و عرضها خمس و ثلاثون درجه وست دقائق فی الاقلیم الرابع طالعها القوس، عشرون درجه من السرطان. مدینه عتیقه رومیه. فیها ابنیه قدیمه مکینه و هو بلد حسن فی وطاء من الارض و له مرفأجید محکم و قلعتان متصلتان علی تل مشرف علی الربض و البحر علی غربیها و هی علی ضفته و لذلک قال المتنبی:
و یوم جلبتها شعث النواصی
معقده السبائب للطرّاد
و حام بها الهلاک علی اناس
لهم باللاذقیه بغی عاد
فکان الغرب ُ بحراً من میاه
و کان الشرق بحراً من جیاد.
... و قال المعری الملحد اذ کانت اللاذقیه بیدالروم بها قاض و خطیب ٌ و جامعٌ لعباد المسلمین اذا ادنوا ضرب الروم النواقیس کیاداً لهم. فقال:
فی اللاذقیه فتنه
ما بین احمد و المسیح
هذا یعالج دُلبهَ
والشیخ من حنق یصیح.
الدلبه، الناقوس - والشیخ الذّی یصیح، اراد به المؤذن... قال ابن فضلان و اللاذقیه مدینه قدیمه سُمیّت باسم بانیها و رأیت بها فی سنه 446 اعجوبه و ذلک ان المحتسب یجمع القحاب و الغرباء المؤثرین للفساد من الروم فی حلقه و ینادی علی کل واحد منهم و یزایدون علیها الی دراهم ینتهون الیها لیلتها علیه و یأخذونهم الی الفنادق التی یسکنها الغرباء بعدان یأخذ کل واحد منهم من المحتسب خاتم المطران حجه معه و یعقب الوالی له فانه متی وجد انساناً مع خاطئه و لیس معه خاتم المطران الزم خیانه... و من هذه المدینه اعنی اللاذقیه خرج نیقولاوس صاحب جوامع الفلسفه و توفلس صاحب الحجج فی قدم العالم.... (معجم البلدان). در ذیل معجم البلدان یعنی منجم العمران چنین آمده است: ذکرها فی الاصل و قال غیره، هی مدینه قدیمه علی ساحل البحر المتوسط علی الشمالی الغربی من الرأس الداخل فی البحر بینها و بین مینائها مقدار نصف ساعه و هی من ابنیه الفینقیین الکنعانیین او غیرهم و کان اسمها رامانتا و قیل بناها سلوقوس ملک السلوقیین و سماها لاذقیه باسم اُمه سنه 290 ق. م. و الظاهر انه جدد بناؤها و لم تزل بید السلوقیین حتی اندثرت ثم انتقلت الی یدالرومانیین و ظلت بایدی الرومانیین الی ان افتتحها المسلمون سنه 15 هَ. ق. و لم تزل بایدیهم الی زمن الصلیبیین ثم استولت علیها الافرنج ثم استرجعها الاسلام فی زمن صلاح الدین الایوبی ثم استرجعها الافرنج ثم استولی علیها الملک قلاوون و لم تزل بیدالمسلمین الی الان و لم تکن فی جمیع هذه التواریخ ذات اهمیه تستحق الذکر و کانت تاره تتبع حلب و تاره لطرابلس و تاره لحمص و آخرا کانت تابعه لطرابلس ثم فی ایام مدحت پاشا صارت بهمته متصرفیه و بها کثیر من الاَّثار القدیمه و اراضیها کثیرهالخصابه من حواصلها انواع الحبوب و القطن و العسل و الزیت و السمن و الشمعو التبغ و هو معظم تجارتها و اهالیها فی غایه اللطف و دماثه الاخلاق و اکرام الضیف و عددهم نحو 15 الف نسمه اکثرهم مسلمون و به عده مکاتب و ابنیه جمیله و ساحلها به نحو 60 قریه من قری النصیریه و الی الشمال الشرقی منها مقاطعه البهلولیه تحتوی علی 74 قریه و اهلها کلهم نصیریه ایضاً و الی الجههالشمالیه الشرقیه منها ایضاً جبل الاکراد به نحو 120 قریه و مزرعه بها عده عشائر من المسلمین و بها ایضاً اکراد نصیریه و ارمن و هواء اللاذقیه فی غایه الجوده. (منجم العمران). و لاذقیه همان لیسه ٔ اروپائی است. قفطی در شرح حال برقلس گوید قال المختاربن عبدون ابن بطلان الطبیب... ان ّ برقلس هذا، کان من اهل اللاذقیه و این برقلس از مردم لیسه است.


دمشق

دمشق. [دِ م َ / دَ ش َ / دَ ش ِ] (ع ص، اِ) شتر ماده ٔ بسیار شتاب رو. و شتر بسیار شتاب رو و همچنین مردبسیار شتاب رو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
- دمشق الیدین، مرد شتابکار چابکدست. (منتهی الارب).

دمشق. [دِ م َ / م ِ] (اِخ) دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام، پایتخت و بزرگترین شهر سوریه است با 408774 تن جمعیت. تاریخ بنای دمشق معلوم نیست. بر طبق کاوشهای سال 1950 م. در هزاره ٔ چهارم ق. م. در این محل شهری دایر بوده است. در قرن 15 ق. م. تحوطمس سوم آنرا فتح کرد. در قرن 11 ق َ. م. پایتخت پررونق سرزمین آرامیان بود. در 333 ق. م. اسکندر مقدونی آن را گرفت. خالدبن ولید در سال 14 هجری آن را تصرف کرد و دوره ٔ سیادت هزارساله ٔ مغرب برافتاد. معاویه آنجا را مقر خویش ساخت (36 هَ. ق.). و تا سال 127 هَ. ق. که مروان بن محمد حران را پایتخت قرار داد دمشق پایتخت امویان بود. در سال 1832 م. ابراهیم پاشا آنجا را به کمک مردم شهر که قبلاً بر ضد عثمانیها شوریده بودند گرفت. دمشق هم اکنون پایتخت جمهوری عربی سوریه است. (از دایرهالمعارف فارسی). پایتخت سوریه، مردم آن توسط بولس قدیس مسیحی شدند و عرب به سال 639 م. آن را تسخیر کرد و سپس پایتخت خلفای اموی گردید و آنان در قرن هشتم میلادی مسجد عظیمی در آن بنا کردند.لوئی هفتم و کنراد سوم به سال 1148 م. آن را محاصره کردند ولی نتیجه ای نبردند. شهر جای باش حاکم شام که دارای سیصدهزار نفر جمعیت است. (ناظم الاطباء). معرب از فارسی است. (از المعرب جوالیقی ص 148). شهری است پایتخت شام بناکرده ٔ دمشاق بن نمرود، به نوشته ٔ قاموس به کسر دال و فتح میم است قیاس نیز همین میخواهد در این صورت نوشته ٔ چلپی در حاشیه ٔ مطول و قافیه کردن آن با عشق اشکال دارد مگر اینکه بگوییم لفظ عجمی است زیرا که دمشق نام غلام نمرود آن را بنا کرده و بر این تقدیر صحیح می تواند شد هرچند برای فارسیان ضرور نیست چرا که اینها در بعضی الفاظ عربی تصرف گونه دارند. (از آنندراج) (از غیاث). یاقوت نویسد شهر مشهوریست درشام و آن بدون شک بهشت روی زمین است به سبب زیبایی ساختمان و سرسبزی و فراوانی میوه و آب و داشتن وسایل زندگی. این شهر به سبب سرعتی که در ساختمان آن بکاررفته بدین اسم نامیده شده است، چه دمشق به معنی سرعت است، و برخی گفته اند به اسم بانی آن نامیده شده است که دماشق بن ارم بن سام بن نوح علیه السلام باشد، و گفته اند که اول آن را بیوراسف بنا کرده است. گفته اند که ابراهیم خلیل پنج سال بعد از بنای آن بدنیا آمد و نیز گفته اند که آن را جیرون بن سعدبن عادبن ارم بن سام بن نوح بنا کرد و ارم ذات العماد نامید. و روایت کرده اند که دمشق محل خانه ٔ حضرت نوح بود و چوبهای کشتی رااز کوه لبنان فراهم آورد. (از معجم البلدان). ابن درید در الجمهره گفته است که دمشق معرب است. (از المزهر سیوطی). نام شهری که جای باش حاکم شام است و به نام بانی آن دمشاق بن کنعان بن حام بن نوح معروف شده است. (از منتهی الارب). ارم ذات العماد. (منتهی الارب، ذیل ماده ٔ «ارم »). شهری است به شام خرم و با نعمت و کشت و برز بسیار و سوادی خوش و آبهای روان به نزدیک کوه و این شهر خرم ترین شهری است در عرب و از وی برنج زردخیزد. (حدود العالم): بدان که این طشت دربازار دمشق به هزار عشق خریده ام. (مقامات حمیدی).
چنان قحطسالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق.
(بوستان).
و یکی از صلحای جبل لبنان... به جامع دمشق درآمد. (گلستان). وقتی از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمد. (گلستان). با طایفه ٔ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. (گلستان). || گاه عرب از دمشق شام اراده کند. (یادداشت مؤلف).


حلب

حلب. [ح َ] (ع مص) بر دو زانو نشستن. (اقرب الموارد) (آنندراج): حلب الرجل، جلس علی رکبتیه. (اقرب الموارد). || فراهم آمدن از هر سو. (اقرب الموارد) (از آنندراج): حلب القوم حلباً و حلوباً؛ اجتمعوا علی کل وجه. (از اقرب الموارد). || دوشیدن. (آنندراج). حَلَب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حِلاب. (اقرب الموارد).

حلب. [ح ُ ل ُ] (ع ص، اِ) حلوبه. || حیوانهای سیاه. || مردم ذی فهم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).

حلب. [ح َ ل َ] (اِخ) دهی است جزو دهستان ایجرود بخش حومه ٔ شهرستان زنجان. سردسیر و دارای 470 تن سکنه میباشد. از رودخانه ٔ ایجرود مشروب میشود و محصولاتش غلات، انگور، میوه و قلمستان است. اهالی به کشاورزی و گله داری و گلیم بافی گذران میکنند. راه آن مالرو و در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

حلب. [ح َ ل َ] (ع اِ) شیر دوشیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). || مال سلطان. (مهذب الاسماء). خراج و باج نامعین. (آنندراج) (منتهی الارب). || ماله لاحلب و لاجلب، قیل دعاء علیه و قیل لا وجه له. (منتهی الارب). || در تداول عرف بازار، ظروف معد برای روغن و نفت و بنزین و غیره. قوطی دله. || (مص) شیر دوشیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). حَلب. حِلاب. (اقرب الموارد).

حلب. [ح ُل ْ ل َ] (ع اِ) نباتی است. (مهذب الاسماء). گیاهی است که از آن دباغت کنند و هم او را آهو خورد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج): «دلوتمأی ذُبغت ْ بالحلّب ». راجز. (از اقرب الموارد).

حلب. [ح َ ل َ] (اِخ) شهر بزرگی است ازشام، خرم و آبادان و با مردم و خواسته ٔ بسیار و یکی باره دارد که سوار بر سر وی گرداگرد وی بگردد. (حدود العالم). شهری بزرگ است که هوایی خوش و آبی سالم وگوارا دارد. این شهر در آغاز قصبه ٔ «جند قنسرین » بوده است. گویند حضرت ابراهیم در این مکان روزهای جمعه گوسفندان خود را میدوشید و شیر آنها را بفقرا و مستمندان صدقه میداد و فقرا «حلب حلب » یعنی «دوشید دوشید» میگفتند از این رو به این نام خوانده شد. به این وجه تسمیه، اعتباری نیست، زیرا حضرت ابراهیم و مردم شام در زمان وی عرب نبودند. گروهی دیگر گویند که حلب و حمص و برذعه سه برادر از فرزندان عملیق بودند و هریک شهری را بنیاد گذاردند که بنام خود آنها نامیده شد. بطلمیوس گوید: طول شهر حلب 69 درجه و 30 دقیقه وعرض آن 35 درجه و 25 دقیقه است و در اقلیم چهارم قرار گرفته و طالع آن عقرب است. و ابوعون در زیج خود گوید: طول حلب 63 درجه و عرض آن 34 درجه و ثلث و در اقلیم چهارم است. حلب شهری است از سوریه دارای 407612تن جمعیت. نام این شهر در وثائقی که بهزاره ٔ دوم پیش از میلاد برمیگردد آمده است. و از آنجا که در راه کاروانهایی قرار گرفته که از سرزمین شام به عراق مسافرت میکنند، اهمیت و شهرت کسب کرده است. این شهر مرکزکشور حیثیان بود و تا اوان حکومت بیزنطی اعتبار و اهمیت آن ادامه داشت. عربان در قرن هفتم هجری و سلجوقیان ترک در قرن یازدهم هجری بر آن مستولی گردیدند. وصلیبی ها در 1124 م. آنرا محاصره کردند و صلاح الدین ایوبی 1183 و مغول ها در 1260- 1401 م. و عثمانی ها در 1517- 1832 و 1840- 1920 م. و مصریها در 1832- 1840 م. بر این شهر استیلا یافتند. مهمترین محصولات این شهر ابریشم و پارچه های پنبه ای است و پشم و پوست و میوجات از کالاهای بازرگانی آن بشمار میرود. از مهمترین آثار باستانی آن قلعه ٔ مشهور و مسجدجامع و برج و باروی شهر و ساختمانهای چندی است مربوط به دوره ٔ ایوبیان و ممالیک. (الموسوعهالعربیه المیسره). و رجوع به معجم البلدان و تاریخ کامل ابن اثیر و عیون الاخبار واخبارالدوله السلجوقیه و حلل سندسیه و نزهه القلوب ج 3 و تاریخ الحکماء قفطی و تاریخ حلب شود: خواهنده ٔ مغربی در صف بزازان حلب میگفت. (گلستان). یکی از رؤسای حلب که مرا با او سابقه ٔ معرفتی بود گذر کرد. (گلستان). و آبگینه ٔ حلبی بیمن. (گلستان).

فرهنگ معین

حلب

(حَ لَ) [ع.] (اِ.) ظرف مکعب مستطیل از جنس حلب.

معادل ابجد

حلب ، دمشق ، لاذقیه

1330

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری