معنی حماقت

لغت نامه دهخدا

حماقت

حماقت. [ح َ ق َ] (ع اِمص) بلاهت. حمق. حماقه. گولی. بی عقلی. (غیاث از منتخب و کشف):
این حماقت نه عجب باشد از آن ریش بزرگ
هرکه را ریش بزرگ است خر وکوسه بود.
ادیب.
رجوع به حماقه شود.

فرهنگ معین

حماقت

(حَ قَ) [ع. حماقه] (اِمص.) کم خردی، بی خردی.

فرهنگ عمید

حماقت

بی‌عقل شدن، فاسد شدن عقل و رٲی کسی،
کم‌خردی، نادانی، بی‌عقلی،
ساده‌لوحی،

حل جدول

حماقت

نابخردی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حماقت

سبک مغزی

کلمات بیگانه به فارسی

حماقت

سبک مغزی

مترادف و متضاد زبان فارسی

حماقت

ابلهی، بی‌مغزی، بلاهت، جهالت، جهل، حمق، خریت، سادگی، ساده‌لوحی، غفلت، کم‌خردی، کم‌عقلی، کودنی، نادانی، ناقص‌عقلی،
(متضاد) دانایی، خردمندی

فارسی به انگلیسی

حماقت‌

Asininity, Daftness, Dumbness, Fatuousness, Folly, Foolishness, Idiocy, Imbecility, Inanity, Insanity, Lunacy, Puerility, Senselessness, Silliness, Simplicity, Stupidity, Tomfoolery

فارسی به ترکی

حماقت‬

ahmaklık, aptallık

فارسی به عربی

حماقت

بلاهه، جنون، حماقه

فرهنگ فارسی هوشیار

حماقت

بی عقلی، گولی

فارسی به ایتالیایی

حماقت

stupidaggine

واژه پیشنهادی

حماقت

لوق

ساده لوحی

معادل ابجد

حماقت

549

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری