معنی حماقت هاى عاشقانه
حل جدول
لغت نامه دهخدا
حماقت. [ح َ ق َ] (ع اِمص) بلاهت. حمق. حماقه. گولی. بی عقلی. (غیاث از منتخب و کشف):
این حماقت نه عجب باشد از آن ریش بزرگ
هرکه را ریش بزرگ است خر وکوسه بود.
ادیب.
رجوع به حماقه شود.
عاشقانه
عاشقانه. [ش ِ ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) عاشق وار. از روی عشق. از کمال محبت. با نهایت میل:
دعوت عاشقانه میکردم
بخت درهای آسمان بگشاد.
خاقانی.
در آن صحرای خرم رخش میراند
سرود عاشقانه باز میخواند.
نظامی.
صائب اگر بیار سخن فهم میرسید
میشد جهان پر از غزل عاشقانه اش.
صائب.
فرهنگ واژههای فارسی سره
سبک مغزی
فرهنگ معین
(حَ قَ) [ع. حماقه] (اِمص.) کم خردی، بی خردی.
فرهنگ عمید
بیعقل شدن، فاسد شدن عقل و رٲی کسی،
کمخردی، نادانی، بیعقلی،
سادهلوحی،
کلمات بیگانه به فارسی
سبک مغزی
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابلهی، بیمغزی، بلاهت، جهالت، جهل، حمق، خریت، سادگی، سادهلوحی، غفلت، کمخردی، کمعقلی، کودنی، نادانی، ناقصعقلی،
(متضاد) دانایی، خردمندی
فارسی به عربی
بلاهه، جنون، حماقه
فرهنگ فارسی هوشیار
بی عقلی، گولی
فارسی به ایتالیایی
stupidaggine
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1082