معنی حوله

لغت نامه دهخدا

حوله

حوله. [ح َ ل َ / ل ِ] (اِ) دسترخان. || دستارچه. دستمال. مندیل. دستارخوان. (یادداشت مرحوم دهخدا):
منتظر حوله ٔ باد سحر
تا که کند خشک بدان زودتر.
ایرج.

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

فرهنگ عمید

حوله

نوعی پارچۀ پرزدار و ضخیم برای خشک کردن بدن،

حل جدول

حوله

رومال

روستره


هوله یا حوله

رومال

واژه پیشنهادی

حوله

آب چین

فرهنگ معین

حوله

(حُ لِ) (اِ.) = هوله: پارچه ای که با آن صورت و دست ها را پاک و خشک کنند.

فارسی به عربی

حوله

منشفه

فرهنگ فارسی هوشیار

حوله

(اسم) پارچه ای که بدان صورت و دستها را پاک و خشک کنند. ‎ شگفت، کار زشت، ترفند گر (تازی نیست) هوله خشک (گویش تهرانی) پزرو (مازندرانی) آبچین سچاغ (گویش تاجیکی)

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

حوله

Handtuch (n)

فرهنگ فارسی آزاد

من طاف حوله الاسماء

مَن طافَ حَولَهُ الاَسماءُ، از اَلقابی است که در لوح بیروت از قلم اعلی درباره حضرت عبدالبهاء نازل شده است،

آیه های قرآن

قال لمن حوله ا لا تستمعون

(فرعون) به اطرافیانش گفت: «آیا نمى‏شنوید (این مرد چه مى‏گوید) ؟!»

معادل ابجد

حوله

49

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری