معنی حیث

لغت نامه دهخدا

حیث

حیث. [ح َ ث ُ / ث َ / ث ِ] (ع اِ) جا. (منتهی الارب). آنجا. (ترجمان عادل بن علی). کجا. هر کجا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و آخر آن مبنی بر هر سه حرکت (فتح و کسر و ضم) آید. (منتهی الارب). حیث ظرف مکان است مبنی بر ضم که بجمله اضافه میشود و کسی که ادعا میکند که حیث به مفرد هم اضافه میشود بقول راجز استدلال کند: «اما تری حیث سهیل طالعاً» ولی جمهور علمای نحو مجرور بودن سهیل را انکار کرده اند و گفته اندسهیل مبتداست و خبر آن محذوف است. هرگاه مای کافه به حیث ملحق گردد معنی شرط میدهد و در این صورت دو فعل را مجزوم میسازد. (اقرب الموارد). || هرزمان نیز آید. ومتی بکار رود. (از اقرب الموارد).
- از این حیث، از این روی. از این جهت.
- از حیث، از لحاظ. از نظر. از جهت.
- از حیث، ب ِ. (یادداشت مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء).
- بحیث، بدانگونه.

فرهنگ معین

حیث

جا، هر جا، جهت، لحاظ،

فرهنگ عمید

حیث

دلیل، علت،
[قدیمی] جا، مکان،
* از این حیث: از این بابت، از این جهت،
* از حیثِ: از لحاظِ، از جهتِ، از نظرِ،

حل جدول

حیث

جهت و لحاظ

مترادف و متضاد زبان فارسی

حیث

بابت، جهت، لحاظ، جا، هرجا، هرکجا

فارسی به انگلیسی

حیث‌

Circumstances

عربی به فارسی

حیث

کجا , هرکجا , در کجا , در کدام محل , درچه موقعیتی , در کدام قسمت , از کجا , از چه منبعی , اینجا , درجایی که

فرهنگ فارسی هوشیار

حیث

جا، آنجا، کجا

فرهنگ فارسی آزاد

حیث

حَیْثُ، حیث، طرز، اعتبار، جهت، هرجا، جا (ظرف زمان و مکانست و مبنی بر ضمّ)،

معادل ابجد

حیث

518

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری