معنی خارج از محدوده های یک کشور

حل جدول

خارج از محدوده های یک کشور

فراملی


خارج از یک محدوده ویژه

بیرون


محدوده

حدود، دایره، قلمرو، منطقه

لغت نامه دهخدا

محدوده

محدوده. [م َ دَ] (ع ص) محدوده. حد پیدا کرده. داری حد.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خارج از کشور

بیرون از کشور


محدوده

گستره، تنگنا، چارچوب

فرهنگ فارسی هوشیار

محدوده

محدوده در فارسی مونث محدود: دیوار بند ساماندار مرزین (اسم) مونث محدود جمع: محدودات.

کلمات بیگانه به فارسی

خارج از کشور

بیرون از کشور

فارسی به عربی

خارج

بعیدا، خارج، خارجی، فی الخارج


محدوده

حدود، مدی


خارج از کشور

فی الخارج

عربی به فارسی

خارج

خارج , بیرون از , خارج از , افشا شده , اشکار , بیرون , خارج از حدود , حذف شده , راه حل , اخراج کردن , اخراج شدن , قطع کردن , کشتن , خاموش کردن , رفتن , ظاهر شدن , فاش شدن , بیرونی , برون , ظاهر , محیط , دست بالا , برونی

فرهنگ عمید

محدوده

قسمتی که با نشانه‌ها و علائم از بخش‌های دیگر متمایز شده باشد،
[مجاز] چیزی که حدوحدود مشخص دارد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

محدوده

حد، حدود، دایره، قلمرو، منطقه

فارسی به آلمانی

معادل ابجد

خارج از محدوده های یک کشور

1451

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری