معنی خار و خس
لغت نامه دهخدا
خار و خس. [رُ خ َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) قصد از ایندو لفظ نوع مخصوصی از نباتات نیست بلکه مقصود از هر گیاهی که دارای خار و خس باشد و مردم را اذیت کند و از کار باز دارد. واضح است که در طرف مشرق نباتات خاردار در زمین بسیارند. (قاموس کتاب مقدس). خار و خرده ٔ کاه. خار و خاشاک:
خار و خس بفکن از این شهره درخت ایرا
کز خس و خارنیابی مزه جز خارش.
ناصرخسرو.
نیک بنگر بروزنامه ٔ خویش
در مپیمای خار و خس بجراب.
ناصرخسرو.
دام درافکند مشعبدوار
پس بپوشد بخار و خس دامش.
خاقانی.
سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب
بار همه خار و خس کشیدیم چو آب
آخر به وطن نیارمیدیم چو آب
رفتیم و ز پس باز ندیدیم چو آب.
خاقانی.
ور جهانی پرشود از خار و خس
آتشی محوش کند در یک نفس.
مولوی.
گهی خار و خس در ره انداختی
گهی ماکیان در چه انداختی.
سعدی (بوستان).
در زمین آنکه خار و خس بگذاشت
تخم در وی کجا تواند کاشت.
اوحدی.
حل جدول
تیف
فرهنگ فارسی هوشیار
خار و خاشاک
معادل ابجد
1467