معنی خانه خدا
لغت نامه دهخدا
خانه خدا. [ن َ / ن ِ خ ُ] (اِ مرکب) خداوند خانه. صاحبخانه. (ناظم الاطباء) (آنندراج):
گرچه بباطل اختران افسر عاجزان برند
اوست مظفری بحق خانه خدای مملکت.
خاقانی.
دل خوان تو شد خواه روی خواه نشینی
بر تونرسد حکم که تو خانه خدایی.
خاقانی.
مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر بسنگش بزنی جای دگر می نرود.
سعدی.
کعبه ٔ دولتی و ظل خدا خانه خداست.
سلمان ساوجی.
تو چون گدای کاهل جاهل نشسته ای
بر در خموش و خانه خدا از تو بی خبر.
قاآنی.
|| نمازگاه. (ناظم الاطباء). مسجد.
خانه خدا. [ن ِ خ ُ] (اِخ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 29 هزارگزی شمال کرمانشاه و سه هزارگزی خاور شوسه ٔ کردستان. این ده کوهستانی و سردسیر و دارای 90 تن سکنه ٔ شیعی مذهب و کردی و فارسی زبان است ازچشمه سار مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوبات دیمی، لبنیات میباشد. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 154).
فرهنگ معین
(~ خُ) (اِمر.) صاحبخانه.
فرهنگ عمید
صاحب خانه،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Landlord
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) صاحبخانه خداوند خانه، مباشر کدخدا.
معادل ابجد
1261