معنی خبرچین
لغت نامه دهخدا
خبرچین. [خ َ ب َ] (نف مرکب) آنکه کسب خبر کند و خبری را از محلی به محل دیگر برد. || جاسوس. || آنکه از روی پلیدی و بهم انداختن مردمان خبری را از کسی یا محلی بکس دیگر رساند. سخن چین. نمام. فتنه انگیز.
فرهنگ معین
(خَ بَ) [ع - فا.] (ص فا.) جاسوس، آن که رفتار و گفتار کسی را برای دیگران نقل کند.
فرهنگ عمید
کسی که گفتار، کردار، یا اسرار کسی را برای دیگران نقل میکند، سخنچین،
جاسوس،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
صفت جاسوس، خبرکش، راید، غماز، منهی، نمام
فارسی به انگلیسی
Informant, Informer, Snitch, Talebearer, Collaborationist
فارسی به ترکی
dedikoducu
معادل ابجد
865