معنی خبرچین وحراف

حل جدول

خبرچین وحراف

هوچی


خبرچین

خبرکش

جاسوس، خبرکش، راید، غماز، منهی، نمام

راپرتچی، غماز

راپرتچی

راپرت چی، خبرکش

غماز


خبرچین- جاسوس

راپرتچی


آدم خبرچین

هوچی


پرنده خبرچین

کلاغ


خبرچین و جاسوس

راپرتچی

لغت نامه دهخدا

خبرچین

خبرچین. [خ َ ب َ] (نف مرکب) آنکه کسب خبر کند و خبری را از محلی به محل دیگر برد. || جاسوس. || آنکه از روی پلیدی و بهم انداختن مردمان خبری را از کسی یا محلی بکس دیگر رساند. سخن چین. نمام. فتنه انگیز.

فرهنگ معین

خبرچین

(خَ بَ) [ع - فا.] (ص فا.) جاسوس، آن که رفتار و گفتار کسی را برای دیگران نقل کند.

فرهنگ عمید

خبرچین

کسی که گفتار، کردار، یا اسرار کسی را برای دیگران نقل می‌کند، سخن‌چین،
جاسوس،

مترادف و متضاد زبان فارسی

خبرچین

صفت جاسوس، خبرکش، راید، غماز، منهی، نمام

معادل ابجد

خبرچین وحراف

1160

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری