معنی خداترس
لغت نامه دهخدا
خداترس. [خ ُ ت َ] (نف مرکب) متقی. پرهیزگار. عفیف. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنکه از خدا ترسد. باایمان. معتقد بخدا. خداپرست:
وآن پیر حیایی خداترس
با شیر خدای بود همدرس.
نظامی.
خداترس را بر رعیت گمار
که معمار ملک است پرهیزگار.
بوستان.
خداترس باید امانت گزار
امین کز تو ترسد امینش مدار.
بوستان.
از آثار معدلت وزیر خداترس معمور. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 143).
- ناخداترس، آنکه از خدا نترسد. غیرمتقی. غیر پرهیزگار:
خداترس را سازگار است بخت
بود ناخداترس را کار سخت.
نظامی.
طلب کرد از پیش و پس چوب و سنگ
بر آن ناخداترس بی نام و ننگ.
سعدی (بوستان).
فرهنگ عمید
کسی که از خدا میترسد، پرهیزکار،
حل جدول
تقی
مترادف و متضاد زبان فارسی
پارسا، پرهیزگار، تقواپیشه، دیندار، متقی،
(متضاد) ناپارسا، ناخداترس، خداناترس
معادل ابجد
1265