معنی خردمندانه
لغت نامه دهخدا
خردمندانه. [خ ِ رَ م َ دا ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) عاقلانه. هوشمندانه. از روی عقل. از روی حکمت. || منسوب بخردمندی. (از ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
از روی خردمندی و عقل: سخن خردمندانه،
(قید) عاقلانه: خردمندانه رفتار کردند،
حل جدول
عاقلانه
مترادف و متضاد زبان فارسی
قید بخردانه، حکیمانه، حکمتآمیز، عقلایی، عاقلانه، عالمانه،
(متضاد) سفیهانه
فارسی به انگلیسی
Insightful, Intellectual, Judicial, Sound, Oracular, Rational, Reasonable, Sage, Sane, Sensible, Wise, Wisely
فرهنگ فارسی هوشیار
از روی عقل
معادل ابجد
954