معنی خردمندی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
خردمند بودن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
دانایی، فرزانگی، فضل، هوشمندی، هوشیاری،
(متضاد) حماقت، سفاهت
فارسی به انگلیسی
Intellect, Sapience, Wisdom
فرهنگ فارسی هوشیار
خردمند بودن عاقل بودن.
واژه پیشنهادی
فرزانگی
معادل ابجد
908