معنی خریداری
لغت نامه دهخدا
خریداری. [خ َ] (حامص) عمل خریدار. (یادداشت بخط مؤلف). ابتیاع. (ناظم الاطباء).
- به چشم خریداری در چیزی نگریستن، با نهایت دقت در چیزی نظر انداختن، بدقت در چیزی توجه کردن.
- بی خریداری، بازار نداشتن. کساد:
بهر درم سر همت فرونمی آید
ببسته ام در دکان ز بی خریداری.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 741).
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) خرید.
فرهنگ عمید
خریدار بودن،
عمل خریدار،
حل جدول
بیع
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابتیاع، خرید، سودا، معامله،
(متضاد) فروش
فارسی به انگلیسی
Buy
فرهنگ فارسی هوشیار
خرید ابتیاع.
معادل ابجد
1025